همه چیزها برای خیریت آنانی که خدا را دوست می دارند با هم درکار می باشند – نمونه یوسف
در رومیان 8: 28 می خوانیم:
رومیان 8: 28
" و مي دانيم كه بجهت آناني كه خدا را دوست مي دارند و برحسب اراده او خوانده شده اند، همه چيزها براي خيريّت (ايشان) با هم دركار مي باشند."
" و مي دانيم كه بجهت آناني كه خدا را دوست مي دارند و برحسب اراده او خوانده شده اند، همه چيزها براي خيريّت (ايشان) با هم دركار مي باشند."
دوست دارم که در این مقاله کاربرد این آیه را در نمونه ای از عهد عتیق مد نظر قرار دهیم: نمونه یوسف.
1. از سرزمین کنعان به مصر
برای شروع به پیدایش باب 37 سری می زنیم. آنجا از آیه سه به بعد می خوانیم:
پیدایش 37: 3-11
" و اسرائيل، يوسف را از ساير پسران خود بيشتر دوست داشتي، زيرا كه او پسر پيري او بود، و برايش ردايي بلند ساخت. و چون برادرانش ديدند كه پدر ايشان، او را بيشتر از همه برادرانش دوست ميدارد، از او كينه داشتند، و نميتوانستند با وي به سلامتي سخن گويند. و يوسف خوابي ديده، آن را به برادران خود باز گفت. پس بر كينه او افزودند. و بديشان گفت: «اين خوابي را كه ديدهام، بشنويد: اينك ما در مزرعه بافهها ميبستيم، كه ناگاه بافه من برپا شده، بايستاد، و بافههاي شما گرد آمده، به بافه من سجده كردند.» برادرانش به وي گفتند: «آيا فيالحقيقه بر ما سلطنت خواهي كرد؟ و بر ما مسلط خواهي شد؟» و بسبب خوابها و خنانش بركينه او افزودند. از آن پس خوابي ديگر ديد، و برادران خود را از آن خبر داده، گفت: «اينك باز خوابي ديدهام، كه ناگاه آفتاب و ماه و يازده ستاره مرا سجده كردند.» و پدر و برادران خود را خبر داد، و پدرش او را توبيخ كرده، بوي گفت: «اين چه خوابي است كه ديدهاي؟ آيا من و مادرت و برادرانت حقيقتاً خواهيم آمد و تو را بر زمين سجده خواهيم نمورد؟» و برادرانش بر او حسد بردند، و اما پدرش، آن امر را در خاطر نگاه داشت."
" و اسرائيل، يوسف را از ساير پسران خود بيشتر دوست داشتي، زيرا كه او پسر پيري او بود، و برايش ردايي بلند ساخت. و چون برادرانش ديدند كه پدر ايشان، او را بيشتر از همه برادرانش دوست ميدارد، از او كينه داشتند، و نميتوانستند با وي به سلامتي سخن گويند. و يوسف خوابي ديده، آن را به برادران خود باز گفت. پس بر كينه او افزودند. و بديشان گفت: «اين خوابي را كه ديدهام، بشنويد: اينك ما در مزرعه بافهها ميبستيم، كه ناگاه بافه من برپا شده، بايستاد، و بافههاي شما گرد آمده، به بافه من سجده كردند.» برادرانش به وي گفتند: «آيا فيالحقيقه بر ما سلطنت خواهي كرد؟ و بر ما مسلط خواهي شد؟» و بسبب خوابها و خنانش بركينه او افزودند. از آن پس خوابي ديگر ديد، و برادران خود را از آن خبر داده، گفت: «اينك باز خوابي ديدهام، كه ناگاه آفتاب و ماه و يازده ستاره مرا سجده كردند.» و پدر و برادران خود را خبر داد، و پدرش او را توبيخ كرده، بوي گفت: «اين چه خوابي است كه ديدهاي؟ آيا من و مادرت و برادرانت حقيقتاً خواهيم آمد و تو را بر زمين سجده خواهيم نمورد؟» و برادرانش بر او حسد بردند، و اما پدرش، آن امر را در خاطر نگاه داشت."
جلوتر در پیدایش باب 43 تحقق رویای یوسف درباره برادرانش را می خوانیم:
پیدایش 42: 6 و 9
" ... برادران يوسف آمده، رو به زمين نهاده، او را سجده كردند. ... و يوسف خوابها را كه درباره ايشان ديده بود، بياد آورد...."
" ... برادران يوسف آمده، رو به زمين نهاده، او را سجده كردند. ... و يوسف خوابها را كه درباره ايشان ديده بود، بياد آورد...."
همانطور که به وضوح پیداست، رویاهای یوسف نبوتی بودند. به بیان دیگر، رویاهای وی از طرف خدا داده شده بودند، و خدا از این طریق وقایع آینده یعنی چندین سال بعد1 را به وی نشان داد. اگرچه در ابتدا چیزی در آیات بالا عجیب به نظر نمی رسد، اما زمانی اوضاع عجیب می شود که عکس العمل منفی این رویاها بر برادران یوسف را به یاد بیاوریم. آنها قبل از بیان این رویا ها هم بخاطر محبت زیاد پدرشان به یوسف از او متنفر بودند و این رویاها به شدت این تنفر افزودند. در واقع به قدری از یوسف متنفر بودند که پس از اینکه به کشتنش فکر کردند (پیدایش 37: 18)، در نهایت او را به تاجران رهگذر در مسیر مصر فروختند:
پیدایش 37: 25-28
" پس براي غذا خوردن نشستند، و چشمان خود را بازكرده، ديدند كه ناگاه قافله اسماعيليان از جلعاد ميرسد، و شتران ايشان كتيرا و بَلَسان و لادن بار دارند، و ميروند تا آنها را به مصر ببرند. آنگاه يهودا به برادران خود گفت: «برادر خود را كشتن و خون او را مخفي داشتن چه سود دارد؟ بياييد او را به اين اسماعيليان بفروشيم، و دست ما بر وي نباشد، زيرا كه او برادر و گوشت ماست.» پس برادرانش بدين رضا دادند. و چون تجار مدياني درگذر بودند، يوسف را از چاه كشيده، برآوردند؛ و يوسف را به اسماعيليان به بيست پاره نقره فروختند. پس يوسف را به مصر بردند."
" پس براي غذا خوردن نشستند، و چشمان خود را بازكرده، ديدند كه ناگاه قافله اسماعيليان از جلعاد ميرسد، و شتران ايشان كتيرا و بَلَسان و لادن بار دارند، و ميروند تا آنها را به مصر ببرند. آنگاه يهودا به برادران خود گفت: «برادر خود را كشتن و خون او را مخفي داشتن چه سود دارد؟ بياييد او را به اين اسماعيليان بفروشيم، و دست ما بر وي نباشد، زيرا كه او برادر و گوشت ماست.» پس برادرانش بدين رضا دادند. و چون تجار مدياني درگذر بودند، يوسف را از چاه كشيده، برآوردند؛ و يوسف را به اسماعيليان به بيست پاره نقره فروختند. پس يوسف را به مصر بردند."
تنفر برادران یوسف نسبت به او سبب شد که در نهایت او را به عنوان برده به مصر، به مسیری بسیار دورتر از پدر و خانواده اش بفروشند. اما خدا همواره با او بود:
پیدایش 39: 1-6
" اما يوسف را به مصر بردند، و مردي مصري، فوطيفار نام كه خواجه و سردار افواج خاصه فرعون بود، وي را از دست اسماعيلياني كه او را بدانجا برده بودند،خريد. و خداوند با يوسف ميبود، و او مردي كامياب شد، و در خانه آقاي مصري خود ماند. و آقايش ديد كه خداوند با وي مي باشد، و هر آنچه او ميكند، خداوند در دستش راست ميآورد. پس يوسف در نظر وي التفات يافت، و او را خدمت ميكرد، و او را به خانه خود برگماشت و تمام مايملك خويش را بدست وي سپرد. و واقع شد بعد از آنكه او را بر خانه و تمام مايملك خود گماشته بود، كه خداوند خانه آن مصري را بسبب يوسف بركت داد، و بركت خداوند بر همه اموالش، چه در خانه و چه در صحرا بود. و آنچه داشت به دست يوسف واگذاشت، و از آنچه با وي بود، خبر نداشت جز ناني كه ميخورد."
" اما يوسف را به مصر بردند، و مردي مصري، فوطيفار نام كه خواجه و سردار افواج خاصه فرعون بود، وي را از دست اسماعيلياني كه او را بدانجا برده بودند،خريد. و خداوند با يوسف ميبود، و او مردي كامياب شد، و در خانه آقاي مصري خود ماند. و آقايش ديد كه خداوند با وي مي باشد، و هر آنچه او ميكند، خداوند در دستش راست ميآورد. پس يوسف در نظر وي التفات يافت، و او را خدمت ميكرد، و او را به خانه خود برگماشت و تمام مايملك خويش را بدست وي سپرد. و واقع شد بعد از آنكه او را بر خانه و تمام مايملك خود گماشته بود، كه خداوند خانه آن مصري را بسبب يوسف بركت داد، و بركت خداوند بر همه اموالش، چه در خانه و چه در صحرا بود. و آنچه داشت به دست يوسف واگذاشت، و از آنچه با وي بود، خبر نداشت جز ناني كه ميخورد."
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر