۱۳۹۳ آبان ۹, جمعه

مرا خواهی یافت

ﻫﻤﭽﻮﻥ ﻣﺴﯿﺢ †ﺩﻋﺎ ﮐﻨﯿﻢ

نگاره: ‏ﻫﻤﭽﻮﻥ ﻣﺴﯿﺢ †ﺩﻋﺎ ﮐﻨﯿﻢ
ﻫﻤﭽﻮﻥ ﻣﺴﻴﺢ† ﻣﺤﺒﺖ ﮐﻨﻴﻢ
ﻫﻤﭽﻮﻥ ﻣﺴﻴﺢ† ﺧﺪﻣﺖ ﮐﻨﻴﻢ
ﻫﻤﭽﻮﻥ ﻣﺴﯿﺢ† ﺑﺮﮐﺖ ﺑﻄﻠﺒﯿﻢ
ﻫﻤﭽﻮﻥ ﻣﺴﯿﺢ† ﺑﺒﺨﺸﯿﻢ
ﻫﻤﭽﻮﻥ ﻣﺴﯿﺢ †ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﯿﻢ
†آمین‏

ﻫﻤﭽﻮﻥ ﻣﺴﯿﺢ †ﺩﻋﺎ ﮐﻨﯿﻢ
ﻫﻤﭽﻮﻥ ﻣﺴﻴﺢ† ﻣﺤﺒﺖ ﮐﻨﻴﻢ
ﻫﻤﭽﻮﻥ ﻣﺴﻴﺢ† ﺧﺪﻣﺖ ﮐﻨﻴﻢ
ﻫﻤﭽﻮﻥ ﻣﺴﯿﺢ† ﺑﺮﮐﺖ ﺑﻄﻠﺒﯿﻢ
ﻫﻤﭽﻮﻥ ﻣﺴﯿﺢ† ﺑﺒﺨﺸﯿﻢ
ﻫﻤﭽﻮﻥ ﻣﺴﯿﺢ †ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﯿﻢ
†آمین

مسیح محبت

نگاره: ‏فروتنی
اهمیت فروتنی در آن است که این خصلت ریشه در ذات و شخصیت خود خدا دارد. مزمور ۱۱۳:۵-۶ بر این نکته تأکید می‌ورزد که خداوند با وجود جلال و تعالی خود با تواضع بر آفرینش خویش توجه دارد. خصلت فروتنی در سراسر عهدعتیق ستوده شده‌ است (امثال ۱۵:۳۳ و ۱۸:۱۲) و برکات الهی غالباً بر اشخاصی جاری می‌شود که از این خصیصه بهره برده‌اند (اعداد ۱۲:۳). از سوی دیگر، تکبر همواره در کلام خدا نکوهیده شده است، برای نمونه بلشصر (دانیال ۵:۲۲) از تجربۀ تکبرآمیز نبوکدنصر عبرت نگرفت و از این رو به‌علت غرور خود از سوی دانیال سرزنش شد. در واقع فروتنی یکی از ملاک‌های مهم قضاوت پادشاهان و دولت‌مردان در پیشگاه خداست.
واژۀ فروتنی در زبان عبری ارتباط نزدیکی با مفهوم رنج و محنت دارد. مراد از رنج و محنت، سختی‌ها و مصائب است که ثمرۀ آنها روحیۀ متواضع و قلبی پذیرای خداست. انجیل متی ۲۳:۱۲ به‌روشنی نتایج فروتنی و غرور را آشکار می‌سازد. آری، آن هنگام که در برابر خدا خم شویم، او ما را سرافراز خواهد ساخت. پولس رسول نیز در رسالۀ فیلیپیان ۴:۱۲ از تجربۀ دشوارش سخن می‌گوید، اما او با پذیرش شرایط خود، مجال بروز و رشد خصلت فروتنی را در خود می‌دهد. به واقع پولس از نمونۀ فروتنانۀ خداوند خود مسیح تبعیت کرد (فیلیپیان ۲:۸)؛ خداوندی که امتیازات الهی خود را به‌کناری نهاد و خود را پیوسته فروتن می‌ساخت و به‌همین سبب به جلالی فوق از همۀ نام‌ها دست یافت.
ذکر این نکته را ضروری می‌دانیم که متأسفانه فروتنی همچون خصایل دیگر الهی قابل جعل است. در واقع نمایش فروتنی و یا به‌عبارت دیگر فروتنی کاذب با مفهوم کتاب‌مقدسی آن تفاوت بنیادی دارد. فروتنی با خوار کردن خویش و همچنین خودآزاری نیز متفاوت است (کولسیان ۲:۱۸ و ۲۳). در ایام عهدجدید، در شهر کولسی معلمانی بسر می‌بردند که ریاضت بدنی (مرتاض‌گری) را با فروتنی یکی می‌دانستند، اما در عین حال خود را اشخاصی بسیار مهم و برجسته جلوه می‌دادند. پولس رسول چنین رویکردهایی را خلاف مفهوم واقعی فروتنی قلمداد می‌کند و در کولسیان ۳:۱۲ ایمانداران را تشویق به تواضعی اصیل می‌کند.‏

اعتراف می کنم پس هستم!


اعتراف می کنم پس هستم! اگر می گوئیم که "گناه" نداریم خود را گمراه می کنیم که راستی در ما نیست اگر به "گناهان" خود اعتراف کنیم او امین و عادل است تا "گناهان" ما را بیامرزد و ما را از هر ناراستی پاک سازد، اگر بگوئیم که "گناه" نکرده ایم او را دروغگو می شماریم و کلام او در ما نیست ... اول یوحنا (ا: 8 - 10)
یکی از عواملی که در جوامع انسانی، چه در جامعۀ کوچک خانواده و چه در جامعه ای بزرگتر نظیرملت باعث بی عاطفگی و سنگدلی آدم ها و در نتیجه شقاق و جدائی می شود "گناه" است، مثلا در جامعۀ ابتدائی سدوم و غموره خداوند می فرمایند : - گناهان آنها بسیار عظیم است! آنها دلسنگ و بی رحم شده بودند و به التماس های لوط پیامبر بی اعتنا ماندند!



بعد از این برادران سنگدل یوسف را می بینم که غبطه و حسادت آنها را چنان بی عاطفه کرد که به فقدان و مرگ برادر کوچک خود احساسی نداشتند! باز می بینیم، علیرغم آیات و علائمی که موسی به فرعون نشان می دهد، اما او حق را بجانب خود می داند و سنگدلانه به شیوۀ پیشین ادامه می دهد و کوچکترین تمایلی مبنی بر رهائی قوم از خود نشان نمی دهد!

یکی دیگر از عواقب "گناه" جدائی وایجاد فاصله است، یوسف پیامبر و برادرانش سالهای مدید از هم دور افتادند وما بین آنها فرسنگها فاصله افتاد، بهمین ترتیب فرعون از مردمی با جمعیت عظیم جدا شد! بنابراین "گناه" علت اصلی سنگدلی و جدائی انسانهاست، این ویژگی حتی در مناسبات انسان و خالق هم صادق است! والدین اولییۀ ما، حاضر به اعتراف به "گناه" خود نشدند، آدم آنرا بگردن حوا انداخت و حوا آنرا به شیطان نسبت داد، و خداوند با حزن و غم بسیار، از آنها جدا شد و پدر ما "آدم ابوالبشر" که با خداوند مانوس و همدم بود و با او راه می رفت از بهشت ​​بیرون رانده شد!

از پی آمد های دیگر "گناه" حس بی مسئولیتی است که در مورد آدم و حوا گفته شد! اما آخرین و مهمترین ویژگی، بهم خوردن نظم و تعادل است! فردی که درختی را قطع می کند، یا با ماشین دودزا می راند در حقیقت به چرخۀ تولید اکسیژن و پاکی محیط زیست آسیب می رساند که موجبات گرم شدن زمین و آب شدن یخ های قطبی را فراهم آورده که به نوبۀ خود باعث سیل و زلزله می شود که بی خانمانی و مرگ آدم ها را در پی دارد! کتاب مقدس راجع به پیآمد غائی و نهائی "گناه" می گوید: نتیجۀ "گناه" مرگ است. و مرگ یعنی از حیات دور افتادن و جدائی انسان از نعمت زندگی! در زبان یونانی گناه معادل به هدف نزدن و خطا در نشانه روی است!
عبارت: "مگر چه خطائی از من سر زده که مستوجب این عقوبت هستم" شاید از فرهنگ یونانی وارد زبان پارسی شده باشد! نقشه و طرح اولییۀ خداوند ازاسکان آدم و حوا در بهشت ​​عدن، ایجاد سعادت و حصول ابدیت برای آنان بود! اما آنها خطا کردند و از هدف خدا دور شدند هر دو دل خود را سخت کردند و حاضر به اعتراف به خطای خود نشدند!
ممکن است برای عده ای نجات از گناه آنچنان معنای عمیقی در بر نداشته باشد و اینکه خداوند پسر خود را فدیۀ گناهان ما کرد، چنان سطحی و نامفهوم است که برای عده ای چاره ساز نیست! روزی به فردی بشارت می دادم، طرف با تاکیدی استفهامی پرسید: - عجیب است! چطور این اتفاق افتاد اصلا چرا خداوند یگانه پسر خود را برای ما داد مگر خدا نمی دانست که انسان صاحب عقل و هوش است و روزی بلاخره بر ضعف های خود فائق می آید!
کتاب مقدس "گناه" را توارثی می داند و نه معلول ضعف انسانی! ومی گوید در اثر ضعف نیست که ما مرتکب گناه می شویم بلکه این گناه است که باعث ظهور و بروز ضعف در انسان می شود! (پیدایش 3: 19 و مزمور 51 و 2 سموئیل 13-1 - 6)! شخص دیگری دلیل می آورد که: اخلاقیات موضوعی طبقاتی است و کلان سرمایه داران از همه گناهکارترند! اما کتاب مقدس می گوید که همه بدون استثناء گناه کرده اند! از آنجائیکه کلام خدا به قضیه عمومیت می دهد پس بنا برعدالت خداوند، همه به یک اندازه گناهکارند! بنابراین گناه کوچک و بزرگ (صغیره و کبیره) خلاف واقع است چون ما در وضعیتی نسبی زندگی می کنیم و "نسبت" به توانائی مالی، و "نسبت" به موقعیت اجتماعی و "نسبت" به وضعیت شغل خود، گناهکار شناحته می شویم بعبارت دیگر زندگی در دنیای نسبیت ها، یعنی اقرار ضمنی به عدم کاملیت و این یعنی قرارگرفتن در وضعیت "گناه"! در نتیجه "گناه" هم تبیین یک وضعیت است و هم بیان نامتعادل پندار، گفتار و رفتار انسانی است!
به زبانی دیگرتنها کسی که همیشه به هدف می زند می تواند ادعا کند که خطائی از او سر نزده و او کسی است که "هر روز پیروز زندگی است" و هر روز به هدف زده و پاداش می گیرد، اما چون به هدف زدن مستلزم نشاط دائمی، جوانی پایدار و تاثیر نپذیرفتن از اختلالات عصبی و تغییرات جوی است بنابراین بهدف زدن دائم و همیشگی غیر ممکن است! خداوند وضعیت انسان را اینگونه شرح می دهد که: "همگی" اعم از یهودی و یونانی، برده و آزاد، شاه و گدا از هر ملت و مذهب، چه زن و چه مرد، نزد او مساوی و برابرند و همه "گناهکارند" و در عالم واقع این وضعیت بین خدا و انسان حجاب شده است!
هنگامی که دزد طرف راست عیسی معترف به گناه خود شد پردۀ هیکل پاره می شود، دریده شدن و فرو افتادن پرده، شاید نماد حجابی باشد که با اعتراف به "گناه" از میان برداشته می شود! اشعیا ی نبی به همین ترتیب وضعیت خود را در یک بیداری روحانی بر رسی می کند و به حال زار خود می گرید، طوریکه لابه و فغانش به عرش می رود (اشعیای 6) یوحنای رسول در نامۀ اول خود که در ابتدای این نوشته آمده، می نویسد: اعتراف به «گناهان» باعث نجات شده، و وضعیت ما را عوض می کند در نتیجه، زندگی جاوید را نصیب ما می سازد. اما اصرار بر معصومیت و انکار "گناه" فقط خود فریبی است! یوحنا اضافه می کند: با این "انکار" اجازه نمی دهیم حقیقت پیروز شود و به تفتیش درون ما بپردازد! بنا به استدلال "رسول محبت" با اصراربراینکه گناهکار نیستیم مرتکب دو خطا می شویم اول خود را فریب می دهیم "گمراه می سازیم" و از سوی دیگر خالق امین را قابل اعتماد نمی دانیم!


روزی از دوستی سؤال می کردم: چرا عده ای به "گناه" خود اعتراف نمی کنند؟ پاسخ داد: بیشتر مردم، بفکر کسب مدرک تحصیلی و دریافت عنوانی حر فه ای و تلاش برای تثبیت موقعیت اقتصادی خویش اند و در عین حال طالب کسب لذت اند و بسیار تمایل دارند از آنچه زندگی به آنها عرضه می دارد لذت ببرند! البته همۀ اینها، مطالباتی درست و مشروع اند، اما مگرکل هستی و همۀ زندگی به این ها ختم می شود و آیا خداوند در زندگی ما نباید نقشی داشته باشد و آیا رابطه داشتن با خالق آنچنان بی معنی است که آدم باید دربست گرفتار خویشتن خویش شود ! آری! مشکل از آنجا شروع می شود که ما بیشتر بدنبال تحقق ارادۀ انسانی خود در زندگی هستیم تا طالب ارادۀ او! و این امر چنان اغوا گر، و فریبنده است که نقشی برای خداوند در سناریوهای مهیج خود در زندگی قائل نمی شویم! این خودکفائی و بی اعتنائی از آنجا ناشی می شود که اصولا "ضریب خطا" در تحقق بر نامه های ما جائی ندارد و همواره به هوش و تفکر انسانی خود بیش از حد بها می دهیم و برنامه های خود را بی کم و کاست قابل تحقق می دانیم و اصولا این موضوع برایمان بی معنی است که خداوند طالب ارتباط با ما بوده و بی صبرانه در انتظار رابطه ای صمیمی است تا ضریب خطای ما را در زندگی به حداقل برساند (لوقای 15) * * * *! همۀ رنج های بنی آدم به این خاطر است که به خطا کار بودن خود باور ندارد!


چندی پیش با خانم مسنی گفتگوی دوستانه ای راجع به مصرف برق داشتم! او عادت داشت تمام لامپ های خود را از ساعت 7 بعدازظهر تا پاسی ازشب روشن نگهدارد، علت این سهل انگاری را جویا شدم و چون زن بظاهرا مومنی بود به او اعتراض کردم که: "مگر نمی داند که این کار اسراف است و ریخت و پاش در نظر هرکس و همۀ ادیان امری مذموم و نکوهیده است "در جواب گفت:" برق من مجانی است "فهمیدم که کنتور و سیم های برق را دستکاری کرده! وقتی به او گفتم که: کار او از نظر دولت جرم محسوب شده و در نظر خدا تقلب به حساب می آید بسرعت واکنش نشان داد و گفت: - همه اینکار را می کنند پس بگذارم دولت گردن کلفت بخورد! از این "ضد استدلال" خنده ام گرفت و همزمان متاسف شدم، بحث بی فایده ای بود، ناچار سکوت کردم! در عوض به ماجرای پولس رسول پرداختم که با وجود مقام برجسته اش در سطوح عالی الهیاتی هیچگاه خود را عالم و الهی دان معرفی نکرد! با وجودیکه از جانب حضرت حق بورسی آسمانی گرفت و در سیاحتی ملکوتی به عالم بالا ربوده شد و عجایب شگفتی دید که نه چشمی تجربه کرده و نه گوشی تا به آن لحظه شنیده بود اما همواره به ضعف های خود مفتخر و معترف بود و در همه حال اعتراف می کرد که در قتل استیفان اولین شهید مسیحی معاونت داشته و از لباس سنگسارکنندگان مراقبت می کرده و همیشه اعتراف می کرد که در شمارافراد متعصب و تاریک اندیشی بوده که برای قلع و قمع باورمندان مسیحی در راه دمشق کور شده و در اثر لطف و مرحمت عیسای ناصری شفا یافته است.!

سالها پیش مقاله ای از استاد "باستانی پاریزی" می خواندم، استاد در بارۀ اعترافات پزشکی فرانسوی بنام "برنادت" نوشته بود، که اینک پرفسوری برجسته و سرپرست دپارتمان یکی از دانشگاه های مشهورفرانسه است! قبل از اینکه او به معروفیت و اشتهار برسد کتابی راجع به تشخیص های اشتباه خود هنگام معالجۀ بیماران نوشته و در این کتاب به خطا های خود اعتراف کرده و به روشنی شرح داده که: "هنگام معاینۀ فلان بیمار اگر به جای قرص" الف "مثلا "ب" را تجویز می کرده، نتیجۀ بهتری حاصل می شد "او بعدها پی می برد که باید روی بیمار خود بیشتر کار می کرده و تست های دقیقتری انجام می داده است! او حتی شجاعت بیشتری بخرج داده و به عمل های اشتباه و جراحی های ناموفق خود اذعان نموده و اعتراف کرده که بجای جراحی پر هزینه، که خرج بیموردی بر دوش بیمار گذاشته، قادر بوده و می توانسته از روش های اورتوپدی و توانبخشی و یا حتی از کمک های اولییه مدد بگیرد اما اینکار را نکرده و در اثر عجله، بیمار را تا آخر عمر فلج و خانه نشین کرده است. اکنون اعترافات او انقلابی در اخلاق پزشکی ایجاد کرده و امروز کتاب او بعنوان مرجعی شناخته شده و دانشجویان پزشکی موظف شده اند تا از اشتباهات او عبرت گرفته و اعترافات او را به عنوان واحدی از دروس اجباری گذرانده و امتحان بدهند! اعتراف به "گناه" گام اول برای اصلاح است. خداوند "گناه" را پدیده ای درونی می داند که از بطن انسان جوشیده، ساخته شده و شکل می گیرد، (انجیل مرقس 7: 21-23). در زندگی روزانه بسیاری آدم های شیک و منظم را درحال تردد می بینیم اما کسی جرات نمی کند به آنها نزدیک شده و بگوید "آقا! خانم! شما گناهکارید"
بسیاری از بیماران سرطانی از بیماری خود بیخبرند اما وقتی تحت پرتو نگاری قرار بگیرند، سلولهای تکثیر شده بر صفحۀ رونتگن (اشعۀ ایکس) حال درون را نشان می دهد. حال اگر بیمار به پزشک اعتراض کند که "بیمار" نیست در واقع خود را فریب داده است بعبارتی اگر بیمار نپذیرد که بیمار است او را نمی توان مداوا کرد و در صورت رضایت بیمار است که پزشک برای معالجۀ او "شیمی درمانی" تجویز می کند ! زهی برکت بر شریعت خداوند که همچون عمل پرتونگاری، رفتار، گفتار و پندار گناه آلود را چون آینه ای رخشنده، بما می نمایاند. (رومیان 7: 7). چه ازقدیم گفته اند: آینه نقش تو چو بنمود راست \ خودشکن آئینه شکستن خطاست.
و بر این اساس "پولس رسول" می نویسد لکن گناه از حکم فرصت جسته، هر قسم طمع را در من پدید آورد، زیرا بدون شریعت گناه مرده است، به عبارت دیگر چون حکم شد که طمع نورزم بمعنای این است که انسان اینکاره است و چون گفته شد دزدی نکن چون انسان دزد است! بقولی: گر حکم شود که مست گیرند \ باید هر آنکه هست گیرند! یعنی: همه گناه کرده و از جلال خداوند دور شده اند!


برادر و خواهر گرامی: خدای نهان بین و عارف قلوب را بهیچ روی نمی توان فریب داد زیرا او سازنده و خالق ماست و اوست که از "بیماری" درونی ما با خبر است ومی خواهد با ما ارتباط برقرارکرده و از خطرات و پی آمد "گناه "ما را آگاه کند! اوخدائی است امین و قابل اعتماد!
در "کتاب عزرا باب 10" احوال تبعیدیانی را می خوانیم که گناهبار و شرمسار به سرزمین اجدادی بازگشته اند! آنها هیکل خود را بسبب نزدیکی با زنان بیگانه آلوده کرده و عادات و افکار اقوامی را پذیرفته اند که شایستۀ قوم برگزیده و روحانی خداوند نیست! آنها در حضور کاهن به کرده های ناشایست خود معترف می شوند و زار زار می گریند، و چون گناه ورزیده اند آنگاه، قوچی به پادافره جرم از مذبح می گذرانند! ناگهان باران در می گیرد باران رحمت بر سر و روی آنها می ریزد و آنان را شستشو می دهد و قوم معترف، خارج خانۀ خدا، میلرزد و پس از پرداختن جریمه از گناهان پاک می شود! آری "او" خداوند و مالک هستی ما است و قادر است با چشم پوشی و "غمض عین" از خطا های نهان و آشکار ما درگذرد و همه را به بزرگواری و جلال خود ببخشاید! اوست مالک دو جهان و صاحب یوم الحساب! روزی که در حضور تخت داوری اش همگی خواهیم ایستاد، روزیکه دادستان الهی، کیفر خواست نهائی ما را خواهد خواند، آنگاه عذر "گناه" آوردن و بهانه تراشی بی فایده است! و آندم، چه فرحناک و جان افزا است وقتی که: خداوند "عیسای مسیح" دفتر حیات را بگشاید و نام برکت یافتگان را اعلام کند، آنها کسانی اند که به گناه خود در حضور او اعتراف کرده و در زمرۀ عادلان بحساب آمده اند، تا ازمجازات مستثنی شوند. زیرا او قادر است به خاطر اعتراف و توبه حقیقی، برگناهان ما خط بطلان کشیده و ما را سزاوار هستی جاوید اعلام کند!
پس ای خداوند، من هم به گناهان خود اعترا ف می کنم و بسوی تو باز می گردم، چون می دانم که تو خداوند، به قیمت، به صلیب رفتن یگانه پسرت مرا عفو کرده ای و چون از آن مسیح شده ام مرا بخشیده ای تا قابل، همجواری با تو و شایستۀ حیات جاوید باشم! آمین. (مکاشفه 20: 15 و 22: 27)

عيسی مسيح از زبان شمعون قيروانی


عيسی مسيح از زبان شمعون قيروانیمن، به سوی کشتزارها می رفتم که او را ديدم. صليبش را بر دوش گرفته و انبوه مردمان در پی اش روان بودند.
آنگاه، من دوش به دوش او راه رفتم.
باری که بر گرفته بود، بارها او را باز می ايستاند، زيرا که بدنش از توان فرو افتاده بود. آنگاه يک سرباز رومی به سوی من آمد و گفت «بيا! تو نيرومند و توانايی. صليب اين مرد را ببر »
زمانی که اين سخنان را شنيدم، قلبم تپيد و از سپاس مالامال شدم.
من صليب او را به دوش گرفتم. صليبی سنگين، زيرا که از چوب سپيدارهايی که باران زمستانی آنها را خيسانده بود، ساخته شده بود. و عيسا به من نگريست. عرق از پيشانی اش بر ريش او فرو می ريخت.
او ديگر بار به من نگاه کرد و گفت «آيا توهم از اين جام خواهی نوشيد؟ به راستی تو نيز در پايان زمان با من جرعه ای از آن خواهی نوشيد. »
چون چنين گفت، دستش را بر روی آن شانۀ من که آزاد بود نهاد و با هم به سوی جلجتا روانه شديم.
ولی اکنون من ديگر سنگينی صليب را حس نمی کردم. من تنها دست او را حس می کردم که مانند بال پرنده ای بود که بر شانۀ من است.
سپس، ما به بالای تپه رسيديم و در آنجا او را به صليب کشيدند. و آنگاه بود که من سنگينی درخت را حس کردم.
آن زمان که ميخ ها را به دست ها و پاهايش می کوبيدند، هيچ نگفت و آوايی از وی برنيامد. و دست ها و پاهايش در زير چکش به لرزه در نيامدند.
گوييا! دست ها و پاهايش مرده بودند و تنها زمانی زندگی باز می يافتند که در خون شست و شو می کردند.
چنين پنداشتی که او ميخ ها را همچون شاهزاده ای که عصای شهرياری را می جويد، پذيرا گشته بود و میخواست تا اوج ها برافراشته شود.
دل من بر وی شفقت نياورد. زيرا از شگفتی آکنده بودم. اکنون مردی که من صليبش را بر دوش کشيده بودم، خود صليب من گشته بود.
اگر ديگر بار به من بگويند «. صليب اين مرد را ببر. »
من آن را تا پايان راه خويش که به گور می انجامد، بر دوش خواهم گرفت.
اينک، سال ها سپری شده است و من هنوز هرگاه از کشتزارهای کرت بندی شده می گذرم و يا در آن لحظه های خواب آلودۀ پيش از به بستر رفتن، همواره به آن مرد محبوب می انديشم و دست بالدار او را بر شانۀ خويش حس می کنم 

همه راهها به خدا ختم میشود ؟!


همه راهها به خدا ختم میشود؟! یک جمله بسیار فریبنده و ریاکارانه و حسابشده ای که تقریبا به همه انسانها در هر مملکت و فرهنگی تلقین میکنند این است که "همه راهها به خدا ختم میشود" تا به این وسیله مردم را برای کشاندن به مسیر انحرافی خودشان آماده و ترغیب کنند. البته که درست است که از هر طرف کوه که بالا بروی به قله کوه میرسی ولی موضوع این است که با چه طنابی باید بالا رفت؟ طنابی که با معیارهای آسمانی همخوانی نداشته باشه وسط راه به پایین پرتت میکند. با هر طنابی که نمیشود پایین و بالا رفت. طناب استاندارد طنابی ست که امتحانش را پس داده باشد.

بعبارتی طنابی ست که شخصی بنام عیسی مسیح با آن از آسمان پایین آمده و دوباره به آسمان بالا رفته است. و این افتخار بزرگی است که طناب مسیح هیچوقت برای هیچ کس وسط راه پاره نشد بلکه او گفت من به بندهای محبت ازلی ترا جذب میکنم و طناب محبت خدا پاره شدنی نیست.



اگر روزی آدم و حوا بر اثر وسوسه شیطان با طناب غیر استانداردش به زمین افتادند. پیام صلیب این است که امروز با طناب مناسب و امنحان شده محبت الهی میشود دوباره بالا آمد. چنانکه مریم مجدلیه به تباهی کشانده شده و سولس قاتل و متی باجگیر و بارتیمائوس کور و ایلعاذر مرده و تومای شکاک و پطرس انکار کننده و جذامیان درد مند از دره جذامشان صحیح و سالم بالا آمدند.


انتظار برای خدا


WaitingForGod عجیب است که در عصری که سرعت حرف اول را می زند، کلام خدا از انتظار صحبت می کند. البته خدا هم خدای سرعت است و هم خدای صبر و انتظار. او خیلی چیزها را طوری آفریده که به سرعت عمل می کنند. مانند رعد و برق یا سرعت گردش زمین و سیارات و خیلی چیزهای دیگر با سرعت عمل می کنند. اما ...



اشعیاء 40: 28-31
دنیای ما به سرعت به پیش می رود. در یک قرن گذشته علم و دانش با سرعت برق به پیش رفته و سرعت پیشرفت علم در قرن گذشته به هیچ وجه قابل مقایسه با تمام قرون گذشته نیست. همه چیز سریع و تند شده است. هواپیماهای سریع، قطارهای سریع السیر، اتومبیلهای سریع با سرعت 300 کیلومتر در ساعت و حتی بالاتر. مردم به دنبال کامپیوترهای با سرعت بالا هستند. اینترنت با سرعت بالا و در حقیقت انسان به دنبال سریعترین چیزها در این عصر است. غذا در عرض یک دقیقه گرم می شود. لباسها سریع شسته می شود. خانه سریع پاک می شود. همه چیز سریع و سریع و سریع. مسلما "این سرعت بر شخصیت و حالتهای ما مسیحیان نیز تاثیر گذاشته است. وقتی چیزی به سرعت اتفاق نمی افتد عصبی می شویم. من خودم آدم عجولی هستم و نمی توانم خیلی زیاد صبر کنم.


مزمور 27: 14 می گوید: "برای خداوند انتظار بکش، نیرومند باش و دل قوی دار، آری منتظر خداوند باش"
عجیب است که در عصری که سرعت حرف اول را می زند، کلام خدا از انتظار صحبت می کند. البته خدا هم خدای سرعت است و هم خدای صبر و انتظار. او خیلی چیزها را طوری آفریده که به سرعت عمل می کنند. مانند رعد و برق یا سرعت گردش زمین و سیارات و خیلی چیزهای دیگر با سرعت عمل می کنند. اما نباید فراموش کرد که خدای ما خدای صبر و انتظار است. خدا بارها در کلامش می گوید برای من منتظر باش. ابراهیم 25 سال طول کشید تا وعده خدا را دریافت کرد. ایوب مدت طولانی درد کشید تا برکت خدا را دریافت کرد. موسی چهل روز و چهل شب در حضور خدا وقت گذراند تا خدا را ملاقات کرد. کلام خدا می گوید: "منتظران خداوند خجل نخواهند شد." یا به کلامی دیگر شرمنده نخواهند شد.
در عصری که همه چیز با سرعت است ولی خدای ما به دنبال انتظار ما است. ببینید داود چقدر برای خدا انتظار کشیده است که می گوید: "از فریاد خود خسته شده ام. گلویم خشک شده و چشمانم از انتظار برای خدایم تار گشته است." (مزمور 69: 3) آیا تا به این حد برای خدا انتظار کشیده ای؟
البته می دانم و مطمئنم که در میان شنوندگان این پیام عده ای هستند که اصلا "وقتی به دعا و کلام خدا نمی دهند چه برسد به انتظار برای خدا. ولی با این پیغام می خواهم شما را تشویق کنم که هم به خدا وقت دهید و هم انتظار او را یاد بگیرید با شخصی صحبت می کردم و به من می گفت من خیلی سوالها از خدا دارم ولی خدا هیچ جوابی به من نمی دهد تعجب کردم و از او سوال کردم: "آیا به خدا وقت می دهی؟ وقت دعای شخصی داری "گفت:" نه حوصله وقت صرف کردن برای دعا ندارم "آیا کسی به شما وقت ندهد و از شما سوال نکند و منتظر جوابش نباشد منطقی است که بگوید شما به او جواب نداده اید؟
در مزمور 106: 13 می گوید که قوم اسرائیل: "کارهای او را بزودی از یاد بردند، و مشورت او را انتظار نکشیدند هوای نفس خود را در بیابان پیروی کردند، و خدا را در صحرا آزمودند پس آنچه خواستند بدیشان عطا فرمود، اما لاغری در جانهای ایشان فرستاد. "


انتظار برای خدا چند شرط دارد:
1- انتظار صبر می خواهد. بدون صبر و تحمل وقت، انتظاری بوجود نمی آید.
2- انتظار چشمداشت دارد. توقع دارد. به یک نقطه ای نگران است و توجه متمرکزی به چیز خاصی دارد. بعضی اوقات این توجه ملاقات خداست و بعضی اوقات دریافت پاسخ دعایی و بعضی اوقات جواب به سوالی. به هر حال انتظار همراه با توقع است.
3- انتظار گاهی اوقات با داد و بیداد است و گاهی اوقات همراه سکوت. داود می گوید گلویم خشک شده از بس فریاد کرده ام. پس هنگام انتظار فریاد نیز می کشید که گلویش خشک شده. من لحظات عالی با خدا داشته ام که همراه فریاد بوده است. به یاد دارم وقتی تازه به هلند آمده بودیم و در یک دهکده دور افتاده در هلند با خانم و رودریک به سر می بردیم یک روز که خیلی خسته بودم به جنگلها رفتم و شروع به فریاد کردم و گفتم خداوندا من از خود خسته شده ام و نمی خواهم فایده ای نداشته باشم. من می خواهم تو را ملاقات کنم و از تو نقشه بگیرم. آنجا بود که خدا با من صحبت کرد و فرمود کار خدا را در هلند شروع کنم. "خیلی از کارهای بزرگ و بجا ماندنی با انتظار در حضور خدا بوجود می آید. انتظار همراه سکوت نیز هست. انتظار همیشه با فریاد نیست بلکه اکثر اوقات با سکوت است. جاهایی که مردم انتظار می کشند اکثرا همراه سکوت است. مخصوصا اگر همراه شما کسی نباشد.

4- انتظار همراه تفکر و تامل است. امکان ندارد که برای چیزی انتظار بکشید و در حال تفکر نباشید. در بودیسم توجه زیادی به مدیتیشن یعنی تفکر و تامل می شود. اما فرق بودیسم با مسیحیت این است، که در بودیسم برای هیچ و پوچ تمرکز و تفکر می کنند ولی در مسیحیت برای خدا انتظار و تفکر و تامل می کنند. وقتی خود را برای همه چیز باز بگذارید خیلی خطرناک است چون در این موقعیت خود را برای ارواح شریر نیز باز می گذارید و فرصتی به ارواح شریر می دهید.
5- انتظار بدنبال پاداش است. اشعیاء 30: 18 می گوید کسی که برای خدا انتظار می کشد مبارک خواهد شد. اشعیاء 40: 31 می گوید منتظران خدا قوت تازه خواهند یافت. اشعیاء 49: 23 می گوید منتظران خداوند شرمنده نخواهند شد. مراثی 3: 25 می گوید خداوند برای آنانیکه منتظر او هستند، نیکو است.
6- انتظار دارای تداوم است. هوشع 12: 6 می گوید برای خدا دائما منتظر باش. انتظار وقت و پشتکار و پیگیری دائم می خواهد.
7- در ضمن انتظار خستگی دارد. داود می گوید خسته شده ام. در انتظار کشیدن حوصله آدم سر می رود و گاهی اوقات خسته می شود و می برد. وقتی انتظار می کشی به جایی می رسی که می گویی فایده ای ندارد و پاسخی نیست پس به کارهای خودم ادامه دهم یا انتخابهای نادرست را شروع می کنی. مانند ابراهیم که وقتی سالها منتظر فرزند وعده از خدا بود و خبری نشد و هاجر را گرفت تا از او فرزندی داشته باشد.
8- کسی که انتظار می کشد امیدوار است. انتظار همراه امید است. امکان ندارد امیدی نداشته باشی و انتظار بکشی. خدای ما شایسته است که به او امیدوار باشیم. هر جا در کتاب مقدس که از امید صحبت شده منظور آن انتظار نیز هست. در رومیان 8: 23 وقتی در مورد انتظار برای نجات صحبت می کند می توان انتظار را امید نیز ترجمه کرد. امیدوار برای نجات.



من بارها برای خداوند انتظار کشیده ام و همیشه نیز خدا برای من پاسخ بوده است. برای ازدواجم با ریما 15 روز روزه گرفتم و خدا او را به من داد. برای خدمتم در ایران باز هم روزه گرفتم و دعای طولانی با انتظار کردم و خدا مرا جواب داد. برای آنانکه از پشت خنجر زدند در حضور خدا منتظر ماندم و بعضی از آنها آمدند و عذرخواهی کردند و یا من از آنها عذر خواهی کردم و روابط به حال اول برگشت. نه فقط در زندگی خود بلکه در زندگی مردان و زنان خدا دیده ام که هر کس منتظر خدا شده، بی جواب از نزد خدا برنگشته. مردانی چون برادر ست با زندگی پربرکت 99 ساله با فرزندان و نوه ها و نتیجه های پربرکت. مردانی مثل برادر دیباج که نه سال و بیست و هفت روز در زندان منتظر خدا شد و البته برای مسیح شهید شد ولی خانواده ای پربرکت بجای گذاشت و زندگی نمونه ای را برای ما به ارمغان آورد. اینها مشتی از خروار است. در تاریخ مسیحیت مردان و زنان زیادی بوده اند که با ماندن در حضور خدا و انتظار برای او نه فقط شرمنده نشده اند بلکه برای خود و نسلشان برکت بوده اند. بگذارید امروز با انتظار در حضور خدا و ملاقات او مانند موسی ها و ایلیاء ها و ایوبها وارث برکات آسمان و زمین شویم.

۱۳۹۳ آبان ۸, پنجشنبه

مسیح

نگاره: ‏حال ببینیم ایمان چیست.ایمان یعنی اطمینان داشتن به اینکه آنچه امید داریم،واقع خواهد شد،ایمان یعنی یقین داشتن به آنچه اعتقاد داریم،هر چند قادر به دیدنش نمیباشیم.
عبرانیان باب 11 آیه 1
...............
ali‏

دعای ربانی

پدر شکرت

روشهای عذر خواهی کردن



جمعه، 15 تیر 1386 00:00 نامشخص فرستادن به ایمیل
روشهای عذر خواهی کردنتشریح وضعیت بحران: سكوت، جوابهای سربالا، درب قفل شده اتاق خواب، پریشان خاطری، در این شرایط میخواهید موی سر خود را بكنید، رك بگوییم، دیگر فكری بنظرتان نمیرسد و نمی دانید چه بكنید.


عذرخواهی از همسر یا نامزدتان ممكن است مشكل بنظر برسد بخصوص زمانی كه بر سر موضوعی با هم چندین بار مخالفت كرده باشید. ممكن است در خود توان گفتن "متاسفم" را نبینید و شاید هم هركاری را كه فكر میكردید به او میفهماند از كرده خود پشیمان هستید را انجام داده اید.

در این قسمت چندین روش جهت عذرخواهی مطرح شده است كه توسط حل و فصل نمودن اختلافات و عبرت گرفتن از تجارب به قضیه خاتمه خواهد داد.


1- انتقاد را با گشاده رویی بپذیرید

گوش دادن به حرفهای همسرتان یك موضوع مهم برای پایان دادن به جر و بحث بشمار میرود. مجادله هایی كه هر دوی شما تصور میكنید، حق با شما است و مشكل مربوط به هر جفتتان می باشد. این بخصوص زمانی صدق می كند كه قبلا "نیز مكررا" بر سر موضوع فعلی بحث كرده باشید.

وقتی وی از شما انتقاد میكند، كمربندتان را از رو نبندید. اینطور نشان دهید كه حرف او را می فهمید، همانگونه كه انتظار دارید هنگامیكه شما صحبت می كنید، او نیز متوجه منظورتان شود. باز فكر كنید، نظر خودتان را بدهید، ایده او را لحاظ نموده و جلو روید.

2- آنتراك دهید

در اوج یك مجادله، فشار خونتان بالا میرود، تپش قلبتان بیشتر میشود، و ممكن است چیزهای بگویید كه لزوما "از بیان آنها منظوری ندارید. همیشه به" مكانی خلوت "نیاز دارید كه در آن از هم جدا شده، آرام گرفته و افكار خود را جمع نمایید. البته هنگامیكه خیلی عصبانی هستید، از ماشینتان به عنوان یكی از آن مكان ها استفاده نكنید.

سعی نمایید كمی قدم زده و یا بدوید. یا به آشپزخانه رفته كمی از ظروف نشسته را بشویید. انرژی خود را معطوف فعالیتهای مفیدتر و سودمند تر كنید و در عین حال به همسر خود مقداری فرصت دهید تا با خودش تنها باشد. برگشتن به بحث و مجادله بعد از یك استراحت كوتاه باعث می شود در مورد موضوع با دیدی باز تر و فكری آزاد تر نگریسته و امیدی بیشتری برای رسیدن به یك نتیجه عملی و منطقی در شما ایجاد شود.

3- گذشته را یادآوری نكنید

اگر می خواهید به نیتی در آینده دست پیدا كنید، با پیش كشیدن گذشته ها به هیچ كجا نخواهید رسید. مهم نیست كه او بار آخر فلان چیز را گفته و یا شما چه گفتید. با هم عهد كنید كه گذشته ها گذشته.

بچیزی اكنون در حال روی دادن است توجه كنید. آتش آور معركه شدن راهی به جایی نخواهد برد. با فراموش كردن گذشته زود تر به توافق خواهید رسید.

4- دست نوازش به سویش دراز کنید

اگر به آرامی در مورد موضوعی بحث میكنید و همسرتان به یكباره صدایش را بالا برده و از كوره در رفت، كافی است به طرفش رفته و او را نوازش كنید. دست خود را به آرامی در دستان او قرار دهید. بگذارید بفهمد كه این فقط یك مجادله بی اهمیت است و شما برای شنیدن صحبتهای او در كنارش هستید. بعلاوه نوازش نشان دهنده این است كه شما به او اهمیت داده و دشمن او نمی باشید.

توجه: او را بگونه ای جنسی نوازش نكنید.


5- جویی ملایم جهت ارتباط ایجاد كنید

در حالیكه او به حالت قهر به اتاق خواب میرود، چند عدد شمع روشن كرده، یك نوشابه باز نموده، چند بالش روی زمین انداخته و از همسرتان بخواهید برای بحث و گفتگو نزد شما بیاید. او اتاقی را كه با سوسو زدن شعله های لطیف شمع روشن می شود را محلی مناسب برای تبادل نظر و اندیشه یافته و از حالت تدافعیش كاسته خواهد شد. محیط اطراف تاثیر مستقیمی روی احساسات ما دارد. عصبانیت یك احساس خشن است اما با مراقبت همراه با توجه محبت آمیز، همیشه میتوان آنرا كنترل نمود.

6- مشكلترین كلمه را بزبان آورید

یك عذرخواهی واقعی میتواند یكی از دشوارترین پیشنهاداتی باشدكه ما ارائه میكنیم. برخلاف تصور عموم، همه افراد قادر به زبان آوردن این كلمه 6 حرفی بوده و تا بحال هیچ كسی بعد از گفتن آن غش نكرده است. می توانید پیش از اینكه تسلیم شده و بگویید "متاسفم"، به بحث و جدل ادامه دهید اما بهتر است با بیان این كلمه آب را روی آتش ریخته و خیلی سریعتر قائله را ختم دهید.

تقصیر را نباید فقط به گردن آقایان انداخت. گاهی اوقات خانها نیز میخواهند فقط حرف خودشان را به كرسی بنشانند.

7- جمله ای دلپذیر به او بگویید

یك مجادله میتواند بسیار خسته كنده بوده و اثرات احساسی بدی را بطور موقتی به همراه داشته باشد. با اینكه باید روشن و صادق بود، گاهی اوقات ابراز حقیقت باعث بروز صدمه میگردد. بعد از مجادله و جر و بحثی طولانی، وقت كوتاهی را اختصاص دهید به اینكه به یكدیگر یادآوری كنید كه آن فقط یك اختلاف نظر معمولی بوده و اگر چه ممكن است برخی از عقاید همسرتان باعث اذیت و آزاد شما شود، اما در عوض بسیاری از محاسن دیگر وی را مانند خوش مشربی او، عشقش به فرزندانتان یا جدیتش، دوست دارید. در اینصورت همسر شما نیز به احتمال زیاد دست به مقابله بمثل خواهد زد.

گاهی اوقات فراموش كردن حرفهای آزار دهنده كسی كه دوستش دارید مشكل به نظر میرسد. اما اگر چیزی قابل تعریف را با آن بیامیزید، روبرو شدن با مسئله بسیار آسان تر خواهد شد.

8- بگویید كه دوستش دارید

بسیار تاكید می كنیم- همیشه، همیشه، همیشه هنگامی كه می خواهید به حالت آشتی و صلح برگردید به همسرتان بگویید كه دوستش دارید. اطمینان دادن اینكه احساس شما نسبت به همسرتان هیچگاه و تحت هیچ شرایطی تغییر نخواهد كرد، در دست یابی به یك نتیجه صلح آمیز و ماندنی نقش بسیار با اهمیتی خواهد داشت.


9- برای عصر برنامه ریزی كنید

بعد از اینكه در خانه اوضاع آرام شد، برای آزاد شدن فكرتان از مجادله برای انجام یك فعالیت تفریحی آماده شوید. اگر همسرتان قبلا برای رزرو بلیط سینما و یا گرفتن تاكسی اقدام می كرد، این بار شما پیش دستی نموده و این كارها را انجام دهید. او تحث تاثیر این اعمال نو ظهور شما قرار خوهد گرفت و این به شما فرصتی می دهد تا بتوانید از این تغییر رفتاری لذت ببرید.

ممكن است زمانی توسط همسرتان "آدمی تنبل و نامرتب" مورد خطاب قرار گرفته و سریعا "نیز این موضوع را فراموش نموده باشید. اما در مورد زنان وضعیت متفاوت است آنها بسیار سخت می توانند سخنی كه برایشان گران تمام شده است را از ذهنشان خارج نمایند . با پیشقدمی در پیشنهاد دادن یك فعالیت تفریحی، بخصوص بعد از جر و بحث، نتنها ذهن خود را مشغول موضوعی دیگر میكنید، بلكه به همسرتان میفهمانید كه هنوز هم دوست دارید وقتتان را با او بگذرانید.

ببخشایید، اما همیشه فراموش نكنید

عذرخواهی تنها به این معنا نیست كه بگویید متاسفید و آن اتفاق را برای همیشه فراموش كنید. در حقیقت، فراموشی باعث می گردد كه مسئله مورد نظر مستعد بازگشت و سرایت دوباره به رابطه تان شود. با وقت گذاشتن برای بحث و گفتگوی منطقی و آزادانه در مورد مشكلات، در عین حالی كه میدانید طرف مقابلتان را دوست دارید، خواهید توانست اختلاف نظرها را تبدیل به وسیله ای برای پیشرفت و ابزاری آموزنده گردانید.

بیاد داشته باشید كه همسرتان بهترین دوست شما است. از خود بپرسید: آیا طرز رفتار یا صحبت من با یك دوست اینگونه باید باشد؟ آنگاه درآینده به اختلافات بگونه ای دیگر خواهید نگریست.

ایرانی زیستن در غربت


ایرانی زیستن در غربتدوست ارجمندی لطف کرده پیرامون موضوع ایرانی زیستن در غربت سوالاتی مطرح کردند که ضمن تشکر از توجه ایشان توضیحات زیر را تقدیم ایشان و مسئولین محترم این سایت میکنم.


1- مفهوم اینکه در هر کجا هستی ایرانی زندگی کن این است که به هویت ایرانی بودنت افتخار کن و سعی نکن حتما در قالب و نقش و شکل فرهنگ دیگران در بیایی و "از خود گریزی" کنی تا هویت و ارزش جامعه پسند داشته باشی. بعضی وقتها من شاهد چنین صحنه های دردناکی از هموطنان نازنینم در خارج از ایران هستم و با عشق و محبت تشویقشان میکنم که به ایران تنها از دید منفی نگاه نکنند بلکه در کنار نقاط ضعف و انتقاد آمیزش به نقا ط قوت و افتخار آمیزش هم نگاه کنند . و اکثرا با محبت اینرا میپذیرند و بعضی از آنها بعدا میگویند اعتماد بنفس مان زیادتر شده. در یک شب عید نوروز به یک فروشگاه جهت خرید رفتم یک خانم محترم ایرانی در آنجا بود که تا چشمش به من افتاد شروع کرد به انگلیسی صحبت کردن با فروشنده و بعد که تلفن همراهش زنگ زد مجبورشد با اکراه فراوان و بطور خیلی آهسته آهسته و بریده بریده صحبت کند و بطرف مخاطبش بفارسی گفت اینجا نمیتونم صحبت کنم بعدا بهت زنگ میزنم. موقع بیرون آمدن از فروشگاه گفتم خانم عیدتان مبارک خیلی خوشحال شدم که در چنین شبی یک هموطن ایرانی دیدم امیدوارم سال پر برکتی داشته باشید. با ناراحتی گفت ببخشید آقا از کجا شناختید من ایرانی هستم از اینکه فارسی صحبت کردم؟ گفتم نه خانم از انگلیسی صحبت کردنتان با لهجه شیرین اصفهانی فهمیدم. بهرحال صحبت خوبی در مورد ایرانی بودن با هم داشتیم.


2 - ایرانی بودن در خودش هویت فرهنگی ارزشمندی دارد که ما باید به آن افتخار کنیم وآنها را زنده نگاه داریم و به فرزندانمان منتقل کنیم. البته سخت است و کار میبرد ولی غیر ممکن نیست. خیلی از ایرانیها قادر بوده اند فرهنگ ایرانی بودنشان را زنده نگاه دارند. بعبارتی مسیحی بودن به معنی غربی شدن و ارزشهای ایرانی بودن را محکوم کردن نیست. مسیح هویت ملی ما را نمیخواهد عوض کند بلکه هویت گناه آلود انسان را عوض میکند او فرهنگ بومی و قومی سالم هیچ کشوری را زیر سوال نمیبرد بلکه گناهانیکه که در شکل و قالب فرهنگی بر زندگی ما سایه انداخته است را بر میدارد. در مسیح ارمنی میتواند ارمنی باقی بماند آشوری میتواند آشوری و فارس میتواند فارس امریکایی میتواند امریکایی عرب میتواند عرب باقی بماند و به زبان و فرهنگ و اصالت ملی اش خدا را بپرستد. مسیح قیمت آزادی همه نژادها را یکسان پرداخت کرده. در مسیح همه با همان نژادی که داریم پذیرفته شده ایم. هیچ ملیتی صرف اینکه قبل از ما ایرانیها به مسیح ایمان آورده اند زودتر به جشن نکاح بره داخل نخواهند شد (هرچند که به لحاظ تاریخی قدمت مسیحی بودن ایرانیان دست کمی از اروپائیان ندارد) لازم به تذکر است که جشن نکاح بره خدا در ساعت مخصوصی که همه دعوت شدگان حاضر شده باشند شروع میشود وهیچکس زودتر یا دیرتر نخواهد رسید. بنابراین توصیه من این است که ما ایرانیان فارسی نژاد سعی نکنیم مقلد هویت ملت و یا نژاد دیگری باشیم تا مسیحی بهتری دیده شویم. سرنشینان یک هواپیما دارای هر نژاد و زبان و ملیتی که باشند همگی به یک اندازه اوج میگیرند به یک اندازه سرعت دارند و بطور همزمان در یک مقصد مشخص به زمین خواهند نشست. و چقدر بیشتر وقتی همگی ما در یک مسیح قرار گرفته ایم ویک روح القدوس مارا جلو میبرد.


3- اکثر ایرانیان خارج از کشور دارای روحیه بسیار بالای ایران دوستی و عشق خدمت به هموطنان نیازمندشان میباشند از جمله پشتیبانی مالی از آسایشگاههای کهریزک و سازمان نابینایان کشور و سازمان کمک رسانی به خانواده های بی سرپناه و سازمان حمایت از کودکان بی سرپرست. بنابراین جمله "برای ایرانی مردن باید ایرانی زیست" از یک نظر جمله تشویقی برای این دسته از افراد است که نوع دوستی و مهمان نوازی و کمک به همنوع که شاخص فرهنگ کهن ایران زمین است را عملا زندگی میکنند و از طرفی دیگر در مورد عده محدود و خاصی از هموطنان عزیز است که در خارج از ایران زندگی میکنند و شاید کمتر فرصتی پیدا میکنند که به نیاز هموطنان نیازمندشان فکر کنند یا با آنها درارتباط باشند یا از اعلام ایرانی بودن در نزد دیگران طفره میروند ویا خدای ناکرده با دید تحقیر آمیزی به ایران و ایرانی نگاه میکنند واحساس خوبی ندارند که حتی با فرزندانشان فارسی صحبت کنند وجالب اینجاست که اغلب برای اجرای مراسم تدفینشان وصیت میکنند که حتما با اجرای کامل آداب و سنن ایرانی بخاک سپرده شوند و حتما روی سنگ قبر اسمشان به زبان فارسی نوشته شود که صد البته این عده بسیار کم و محدود در حال تغییر رویه میباشند.

4- سوال بسیار جالب ایشان که باعث خوشحالی من شد این بود که فرموده اند نسل دوم ایرانی در خارج چی میشه؟
این موضوع بخش سوم کتاب جدید من است که بزودی چاپ خواهد شد. ولی بطور خلاصه باید بگویم بخشی از جواب این سوال در دست والدین آنها است که اگر حس علاقه به ایرانی بودن را در فرزندانشان نتوانند زنده نگاه دارند و نتوانند حلقه مناسبی برای اتصال و پیوند هویت گذشته ایران زمین به نسل بعدی خود باشند به یقین نسل دوم در فرهنگ کشور مهمان ذوب خواهند شد ومانند برف آب و بخار خواهند گردید. ولی جای امید اینست که طبق آمارهای موثق در 15 سال اخیر موضوع تقریبا برعکس شده و در حالیکه در داخل کشور بنا به دلایلی ناشناخته هر روزه بخشی از فرهنگ غنی ایران باستانی ما زیر سوال رفته یا مورد نکوهش و ملامت قرارمیگیرد و حتی در بعضی موارد سعی در جایگزینی فرهنگ و زبان بیگانه میشود ایرانیان خارج از وطن بنا به دلایل برخورد با سایر فرهنگها و تجربه درد غربت در شناسایی و انتقال فرهنگ اصیل ایرانی به نسل جدید از هموطنان عزیز ساکن در داخل ایران نمیگویم موفق تر یا جدی تر بلکه حداقل به همان اندازه مشغول بوده اند. هرگز فراموش نمیکنم سالیکه ایرفرانس در نقشه هایش گستاخانه خلیج همیشه فارس را بنام جعلی دیگری نامیده بود 92٪ مسافرین ایرانی اش را از دست داد و آنقدر ایمیل دریافت کرد که مجبور شد تمام نقشه ها را از حالت جعلی مصلحتی اش به حالت واقعی تاریخی اش برگرداند .

5- واما سوال دیگر ایشان در مورد سرنوشت نسل دوم کلیسای ایرانی بود که عاقبت این نسل به کجا خواهد انجامید؟
پر واضح است که هیچ شخصی نمیتواند در مورد سرنوشت نسل دوم کلیسای ایرانی ارزیابی منصفانه و قرین به واقعیت داشته باشد مگر کسانیکه در کلیسای کنونی بوسیله دعا و روزه و شفاعت و طلبیدن روی خداوند نقشی فعالانه و همراه با احساس مسئولیت داشته باشند. اگر شما یکی از این اشخاص هستید خدا با شما صحبتهایی کاملا شخصی دارد چنانکه شخصا با افرادی همانند نوح - ابراهیم - یوسف - موسی - ایلیا - و داود وقت خصوصی گذاشت و در مورد چگونگی نسل آینده مستقیما با آنها صحبت کرد و چون امروز شرایط مکانی و زمانی متفاوت است مطمئنا خدا روشهای متفاوتی دارد که من و شما باید آن را در دعا و هدایت روح القدوس دریافت کنیم. اگر شما میخواهید بدانید چی برسر نسل دوم کلیسای ایرانی در داخل یا خارج از ایران میآید حداقل باید دو شرط کتابمقدسی را رعایت کنید.


1- شرط اول اینست که به سوال خدا که از اشعیائ نبی میپرسد کیست که برای کار خدا برود؟ بگوئید لبیک خداوندا مرا بفرست. من حاضرم قیمت پرداخت کنم از من استفاده کن یا بعبارتی
جواب نسل آینده کلیسا بکجا خواهد رفت؟ در کف همت بلند و غیرت دلسوزانه و بهایی که میخواهم بپردازم و زانوهای خم شده ام من در حضور تو است.

2- شرط دوم پر شدن - هدایت شدن - قدرت گرفتن واطاعت کردن از روح القدوس است. توجه کنید عیسی مسیح گفت بسیار چیزهای دیگری دارم که بشما بگویم (در مورد آینده) ولی الآن طاقت تحمل آنرا ندارید اما وقتی که روح القدوس برشما آید شما را به جمیع راستی هدایت خواهد کرد. بنابراین (درکنار یکدیگر) در اورشلیم بمانید تا روح القدوس شما راقوت دهد و با شما صحبت کند و بگوید چطور شاهد باشید.



6- در خاتمه توجه شما دوستان عزیز هموطن را به گوشه بسیار کوچکی از کار خدا در مورد نسل دوم در کتابمقدس جلب میکنم. امیدوارم امیدوارانه تر به نسل دوم کلیسای ایرانی نگاه کنید.
نسل اول قوم بخاطر 430 سال اسارت و بردگی زیر دست خدایان مصر و ضرب و شتم سپاهیان فرعون در روحیه تلخ و عصیانگرانه و انتقام جویانه شکل و فرم گرفته بودند آنها آموخته بودند که تا حد ممکن متمرد و نافرمان باشند و بر سر هر قانونی جر وبحث کنند و برای اجرای هر دستور و فرمانی هزاران دلیل و بهانه بیاورند که بعد از بیرون آمدن از مصر همین روحیه را بطور غریزی در برابر مرد خدا موسی داشتند و حتی برای اجرای فرامین الهی هم با موسی جروبحث میکردند و بهانه میآوردند که به بهانه های بنی اسرائیلی معروف شد.
ولی این نسل بعنوان ابزار مهم الهی وسیله مناسب و خوبی در دست خدا بودند تا نسل دوم را در خارج از محیط اسارت و بردگی خدایان مصر متولد سازند. و نسل دوم مستقیما در مسیر تجربه کردن معجزات هر روزه خدا قرار داشتند غذا را از روی زمین فقط جمع میکردند بدون اینکه خودشان کاشته باشند آب را از صخره میخوردند بدون اینکه چاهی کنده باشند کفششان هرگز پاره نمیشد لباسهایشان هرگز کهنه نمیشد و خدا در طی 40 سال نسل دوم را از بطن نسل اول بوجود آورد و چنین نسلی را وارد سرزمین وعده نمود. خدا را شکر برای نسل پر جلال اول که از دریاها گذشتند که تنهایی ها کشیدند که از دلبستگی هایشان گذشتند که آرزوهایشان را زیر پا گذاشتند و بدنبال یک قطره آزادی سبز دل به دریای سرخ زدند و آوارگی در بیابان را تجربه کردند تا نسل دوم رنگ سفید آزادی را در زیر تللوء رنگین کمان وعدهای خدا تجربه کنند و این حقیقت را بشناسند که میتوان بدون قربانی شدن برای خدایان مصر خدای حقیقی را بطور عاشقانه با تمام دل وشادمانی و رضایت خاطر پرستید. و شناخت چنین حقیقتی ست که عیسی مسیح فرمود: وقتی حقیقت را شناختید خود حقیقت شما را آزاد خواهد کرد.
بیائید بجای نگرانی برای نسل دوم کلیسای ایرانی بیشتر نگران تصمیمی باشیم که در برابر برخورد با کار ملکوت خدا گرفته ایم. فراموش نکنیم که:

نسل دوم کلیسای ایرانی قیمت تصمیم امروز ما را فردا خواهند پرداخت

و بدون شک
زیر سایه درختی که ما امروز میکاریم خواهند نشست

با آرزوی روزی که هر ایرانی از هر نژاد و قوم و وطایفه و زبانی فرصت یکبار خواندن انجیل عیسی مسیح را پیدا کند.

عظمت و شکوه خلقت انسان

عظمت و شکوه خلقت انساناو را اندکی پايين تر از خود آفريدی و تاج جلال و افتخار را بر سر او نهادی (مزمور 8 آیه 5)

زیگموند فروید، بنیانگذار روانکاوی، دائما فخر میکرد به اینکه:
«تاج را از سر انسان برداشته است!»


انسان تاج خلقت تلقی شده بود. آنگاه کپرنیک نشان داد که زمین یعنی مسکن انسان، چنانکه تا آن زمان تصور می شد مرکز عالم نیست. خورشید ما یکی از میلیاردها ستاره ای است که اکثر آنها بسیار بزرگتر از خورشید ما می باشند. کپرنیک یک مسیحی معتقد بود و حتی بعد از اکتشاف خود نیز مسیحی معتقد بافی ماند. اما دیگران چنین تلقی کردند که با تقلیل اهمیت زمین در عالم، انسان حق برتریت خود را به عنوان موجودی با ارزش خاص را از دست داده است.
گفته شده است که داروین نشان داد که حتی بر روی زمین نیز انسان چیزی منحصر بفرد نبوده و نمی تواند نتیجه نقشه خدا برای برخورداری از یک دوست باشد، دوستی که با او ارتباط برقرار کند. بر طبق فرضیه داروین، انسان فقط یکی از نتایج تکامل تصادفی است، همانند شامپانزه ها و گوریل ها. این دومین ضربه به برتری انسان بود.

اگر ما واقعا حاصل تصادف باشیم، اگر فقط ماده و نه روح باشیم، اگر صرفا حیواناتی شکمباره و شهوت پرست باشیم - پس از کجاست که مقاومت در برابر این نظریه ها سر بر می آورند؟ آیا میمونها و سگها از اینگونه تلقی شدن رنجیده خاطر می شوند؟ آیا مورچه ها می رنجند از اینکه فیل تلقی نمی شوند؟ پس اطمینان انسان به این اندیشه که مخلوق محبوب خدا و برتر و متفاوت از تمامی جانواران است چه می شود؟ ندای وجدان و اشتیاق به رسیدن به قله های روحانی از کجاست؟

«خدا انسان را بصورت خود آفرید» (پیدایش 1: 27). هیچ چیز مشابهی در مورد هیچ مخلوق عالم گفته نشده است. «[خدا] تاج جلال و اکرام را بر سر او گذارد». انسان تاج خلقت است. وقتی که خدا خواست جسم بپوشد، به صورت «انسان» بر روی زمین ظاهر شد. در میان انسانها، کودکی مولود شد، و به انسانها پسری بخشیده شد که نامش چنین بود: خدای قدیر و پدر سرمدی (اشعیا 9: 6).

به خوانده شدگی منحصر بفرد و عظیم خود ایمان داشته باشید. بگذارید تا صورت خدا در شما دیده شود. بگذارید تا نور شما طوری بدرخشد که انسانها پدر را جلال دهند.

توهمی به نام خدا؟

توهمی به نام خدا؟ در سالهای واپسین خیزاب تازه ای از یورش منکرین خدا به یکتاپرستی و بطور مشخص به باور مسیحی پدیدار گشته است. این گروه جدید از منکرین خدا نه تنها ایمان به پروردگار را بد میدانند بلکه هرگونه احترام و بردباری برای چنین باورهایی را پرگزند شمرده به تندی با آن به ایستادگی می پردازند.

در همین راستا استدلالهای کهنه و پیشین خود را در کالبد گفتگوهای بظاهر روشنفکرانه و بوسیله میانجیهای فرهیخته نما که از میان جامعه تحصیل کرده دست چین شده اند، به مردم ارائه میدهند. این دسته که به تازگی با نیروی نوینی، به کارزار در برابر باورهای دینی گرائیده اند مصمم بر پایان دادن به هرگونه دین و آیین یکتاپرستی میباشند.
تالیف کتب، برپایی سخنرانیهای بین المللی در راستای گسترش و برانگیختن مردم برای پیکار و پایداری در برابر دین و نادانی برخواسته از کیش، ماموریت ایشان میباشد.
در این کارزار سازماندهی شده، منکرین خدا در تلاش بازتاب این بیانیه به مخاطبین خود هستند که: "آنکس که خود را بر پیروی باورهای دینی به ویژه مسیحیت سپرده است فردی بیسواد، ناآگاه و فاقد دانش است." چسباندن برچسب های اجتماعی و مورد تمسخر و ریشخند قراردادن مومنین، جنگ افزار زیرکانه ای است که ایشان برای خرد کردن هویت و خدشه دار ساختن خوشنامی مخالفان در سوی دیگر گفتگو، بدست گرفته اند. تبادل اندیشه و استدلالهای سنجیده جایگاه خود را به دست انداختن باور و خوار شمردن عقیده و فرومایه انگاشتن دیدگاههای روبرو بخشیده است. اگر گفتگوهای خردمندانه و گفت و شنودهای روشنفکرانه موجود نباشد چاره ای جز برخوردهای کودکانه و ناپخته نخواهد بود.

نکته ای دیگر که کانون توجه این خدانشناسان قرار گرفته است، فروش دروغ دیگری است که به امید نابودی خداپرستی به بازار آشفته افکار فرستاده میشود. ایشان میگویند که دین پرگزند بوده و جز ویرانی افکار، اجتماع و قدرت ابتکار، چیزی به ارمغان نمیآورد.
در این حین که از خود چهره ای دانشمند نما و خالی از هر گونه باورهای خرافی به دنیا ارائه می دهند، پرچم دانش را برپا کرده نظریات بی اساس خود را به دنیا می فروشند. در میان ایشان افراد بنامی به چشم می خورند که در ردیف نخست این سپاه قدم بر می دارند. ریچارد داکینز، کریستوفر هایچنز، دنت مشتی از این گروه می باشند.

یکی از این اعتراضات در قالب کتابی به نام "توهمی به نام خدا" در سال 2006 بچاپ رسید که "به شلیک آتشباری بر علیه دین میماند. این کتاب شاید ضعیفترین اثر داکینز تا به امروز باشد که از وابستگی مفرط به ادعاهای جسورانه و لفاظیهای ظاهری رنج میبرد این در حالی است که موضوعات مطروحه نیازمند تأملی جدیتر و تحلیلهای دقیق هستند که بر اساس بهترین ادلۀ موجود ارائه شده باشند کتاب او برای خواننده جالب و گیراست..... دلیل آن هم سادهانگاری نویسنده است داوکینز خواستار دینزدایی است به اعتقاد او تنها بعد از حذف دین انسان میتواند نفس راحتی بکشد. از شر دین خلاص شوید و دنیا مکان بهتری خواهد شد. اینها موضوعاتی هستند آشنا، اما اینبار با شور و حرارتی بیش از پپش ادا شدهاند. "

همانطور که پیشتر در جایی دیگر اشاره کردم، بسیاری از آموزه های نادرست، بدعتهای کلیسایی و فلسفه های کهن شیطانی که زمانی در دوران شاگردان عیسی مسیح بر مسند قدرت و اندام نمایی نشسته بودند امروز بار دیگر چون آتش زیر خاکستر بران هستند تا ریشه باور ایمانداران را سوازنده، اساس ایمان را تکان داده و تخت طغیان اندیشه ها را برپا نمایند. یکی از این فلسفه ها و جهان بینی های کهن که قدمت آن به زمان آناکسیماندر، فیسلوف قرن ششم پیش از میلاد می رسد فرضیه سیر تکامل یا فرگشت می باشد.
در طی مدت خدمت خود در بین ایرانیان و بخصوص جوانان بر این اعتقاد بوده ام که حداقل در گفتگوهای خود احتیاج به اثبات وجود خدا نخواهم داشت. پیش فرض من بر این اساس بوده است که بدلیل پیشینه دینی که کشور ما ایران داشته است باور یکتاپرستی در تار و پود افکار هموطنان ما ریشه دوانده و جایگاهی برای باورهایی چون سیر تکامل در سامان فکری جامعه ما موجود نمی باشد. اما در کمال تعجب متوجه شدم بسیاری از جوانان ایرانی به این فرضیه باور داشته، اساس بظاهر فرزانی آن را دلیلی بر انکار وجود خدا می دانند. البته در گفتگو با جوانان اروپایی و آمریکایی که در مدارس و دانشگاه های ایشان، این فرضیه چون واقعیتی مسلم آموزش داده می شود، مخالفتها دور از انتظار نمی نماید. اما در بین ایرانیان چرا؟
بر همین اساس بر آن شدم که در باب این سرفصل بیشتر مطالعه کرده خود را تجهیز کنم.
در طی مطالعات خود و خواندن نوشتجات فلاسفه، دانشمندان و الهیات دانان متوجه شدم که این فرضیه بظاهر علمی دارای مشکلات بسیار زیاد و اساسی می باشد.
مطمئنأ کسانی که با این پنداره آشنایی کافی دارند می دانند که این تئوری بخشهای بسیار گسترده ای را زیر پوشش خود قرار داده، مسائل علمی و فلسفی زیادی را مطرح می کند که البته در این مقاله کوتاه فرصت بررسی و نگاهی ژرف به تمام قسمتهای این جهان بینی نخواهد بود، اما مایل هستم به نکته ای که بنظر من اشاره به بی بنیه گی و پرگزند بودن این فرضیه می کند داشته باشم. اما شاید از من سوال کنید چرا واژه جهان بینی را در رابطه با این فرضیه بکار بردم. آیا این یک فرضیه علمی که پایه و اساس آن بر روی دانش و اصول علوم باشد نیست؟ پاسخ به این پرسش فرضی این است که، خیر! هرچند شاید توضیحات و اظهارات این دسته بر اساس یک سری تعاریف و مشاهدات علمی می باشد ولی در نهایت در نتیجه و استنتاج خود از این داده ها متعصبانه بوده و مبلغین این جهان بینی نه تنها چشمان خود را بر برخی از حقایق بسته آنها در فرگشایی تحقیقهای خود جای نمی بخشند بلکه بسیاری از ادعاهای علمی ایشان نتیجه مشاهدات نبوده و چیزی بیش از حدس و گمان و تفکرات آرزومندانه نمی باشد.
همانگونه که فلاسفه، اندیشمندان، مردم عادی و شما و من در تلاش پاسخ به پرسشهایی هستیم که از پیشینیان به ما به ارث رسیده است، این جهان بینی نیز در همین راستا بینش خود را باز می گوید:
منشا و اصلیت جهان چیست؟
حیات چگونه به هستی آمده است؟
و پرسش دیگری که بر پایه پیش انگاری نادرست به افکار ایشان راه پیدا کرده است، این است که گونه های گوناگون چگونه از نوعی به نوع دیگر تکامل پیدا کرده اند؟
اما نشانه من از نگاشتن این گفتار بررسی ژرف این پنداره و به نمایش گذاشتن بی بنیه گی آن نیست، زیرا که در آنصورت چنین باریک بینی نیازمند برگهای بسیاری می باشد که در توان و فرصت من نیست. اما آنچه را که به گمان من شایستگی توجه، تفکر و گفتگو را دارد، پیامد پرگزند چنین جهانبینی بر اخلاقیات و سیرت انسانی است. آیا می توان دارنده چنین گمانی بود و در همان گاه نیز فردی سرسپرده به ارزشهای اخلاقی باقی ماند؟


تکامل گرایان بر این باورند که وجود اخلاقیات برآمد فرگشت بوده و هیچ منشاء مافوق طبیعی ندارد. این بااصطلاح "ارزشهای اخلاقی"، رفتارهایی هستند که انسان در مدت زمانی طولانی برای برزیستی با شرایط محیط و سازگاری با آنها بوجود آورده است. به گفته ایشان صرف وجود چنین ارزشهای اخلاقی به معنی حقیقی بودن آنها نبوده و باید بدان به عنوان ارزشهای نسبی نگریست. ارزشهایی که ممکن است در جوامع گوناگون نیز با هم متفاوت باشند. انگیزش و فرآیند بوجود آورنده مرامها و اصول اخلاقی تنها در راستای برزیستی انسان بوده و هیچگونه بازتابی از یک حقیقت کامل نمی باشد.
یکی از استدلالهای بسیار نیرومند برای وجود خدا وجود اخلاقیات و ارزشهای اخلاقی در انسان است. اما تکامل گرایان اعلام میکنند که در پی خلقت هیچ مقصود و هدف هوشیاری نبوده و در نهایت ارزشهای اخلاقی وجود نداشته و نمیتوان چیزی را خوب و یا بد اعلام کرد. محرکهای رفتاری و گفتاری را نمیتوان از لحاظ اخلاقی ارزش گزاری کرده آنها را داوری نمود. اما شگفت انگیز این است که در همان حال این گروه، خود به یک سری ارزشهای اخلاقی پای بند بوده از آنها پیروی می کنند. اعتقاد و یا به نوعی سرسپردگی ایشان به این ارزشها خود تضادی در گفتار و کردار را نمایان می کند. برخی از تکامل گرایان نیز در جهت توجیه چنین تضادی کوشیده با ارائه پاسخی نظیر این در تلاش رهایی خود از این کلافی هستند که سخت به دست و پایشان پیچیده است. آنها میگویند که وجود ساختار اخلاقی در جامعه علت ماورای الطبیعه نداشته و این نیز بنوعی نتیجه تکامل اندیشههای انسان از زمانی که انسان به هوشیاری دست یافته است می باشد. این ارزشهای اخلاقی تنها محصول رشد تدریجی تفکرات انسان است. با اشاره به ارزشهای اجتماعی متفاوت در جامعه ها و تمدنها گوناگون، عدم وجود استانداردی جهانی را نشانه ای در راستای تأیید ادعاهای خود می دانند. اما جالب اینجاست که این اشخاصی که خود رفتارهای اجتماعی منفی را (کردارهای بد و گناه آلود) خارج از ارزش و بار منفی آن مشاهده می کنند، در صورت ارتکاب چنین رفتاری بر علیه خویش محکوم کرده آن را غیراخلاقی می شمارند. آیا هنگامی که همسر یکی از تکامل گرایان مورد دست درازی قرار بگیرد، او ساکت مانده و درخواست عدالت نخواهد کرد؟ اگر کسی مال او را مورد سرقت قرار دهد، کار ناشایست دزد را بی پاسخ خواهد گذاشت؟ آیا او را خواهد بخشید؟ که البته اگر چنین کند درواقع ارزش اخلاقی را که عیسی مسیح برای ما بنیان گذارده است را الگوی رفتاری خود قرار می دهد.

ریچار داکنیز یکی از پرچم داران بی خدایی و تکامل گرایان که ارزشهای اخلاقی را محصول تکامل فکری و هوشیاری انسان دانسته و پایه و بنیاد الهی آن را رد میکند در بررسی آموزه گناه اولیه که از کتاب مقدس برخاسته است را آموزه ای از لحاظ اخلاقی گزند می خواند. او بطور پی در پی در کتاب خود (توهمی به نام خدا) تعالیم آموزه های مذهبی (بخصوص مسیحیت) را به کودکان محکوم می کند.

داکینز و منکرین خدا شبیه وی که به برزیستی (بقای) گونه های برتر باور دارند قادر به پاسخ به پرسشی که ایمانداران مطرح میکنند نمی باشند که چرا مادری که قادر به شنا کردن نیست، برای نجات فرزندی که در حال غرق شدن است بدرون آب پریده میکوشد تا وی را رهایی بخشد؟ چرا این مادر در کنار دریاچه تنها به تکان دادن دستهای خود و تشویق کردن فرزندش برای بیرون جستن از آب اکتفا نمی کند؟ آیا ایشان قادر به پاسخ پرسشهایی نظیر این می باشند؟ آیا میتوانند توضیح دهند که چرا این مادر قانون طبیعی را که به او امر میکند که "برای بقا، جان خود را به خطر نیانداز" را بر قانون اخلاقی ترجیه نداده بلکه ارزشهای اخلاقی که وی را بر آن متعهد میسازد، او را وا داشته تا جان خود را برای نجات جان دیگری به خطر بیاندازد؟ پرسشی که برای بنده در مطالعه کتاب ایشان و اظهارات افرادی شبیه وی بوجود میآید این است؛ که چگونه میتوان کردار و طرز تفکری را محکوم کرد در حالی که وجود استاندارد و محکی برای چنین کاری را وجود نداشته باشد؟ دست آویز شدن به مباحثه غیرمنطقی فوق، صحت این برهان را زیر سؤال برده و ما را به سوی پذیرش وجود خالقی هوشمند رهنمون می سازد.

۱۳۹۳ آبان ۷, چهارشنبه

داوری نکنید

آه خدای من

تسبيح خدايي كه پادشاه است


براي سالار مغنيان. مزمور بنيقورح
    اي جميع امتها دستك زنيد. نزد خدا به آواز شادي بانگ برآوريد. 2 زيرا خداوند متعال و مهيب است و بر تمامي جهان خداي بزرگ. 3 قومها را در زير ما مغلوب خواهد ساخت و طايفهها را در زير پايهاي ما. 4 ميراث ما را براي ما خواهد برگزيد يعني جلالت يعقوب را كه دوست ميدارد، سلاه.
5 خدا به آواز بلند صعود نموده است. خداوند به آواز كرنا. 6 تسبيح بخوانيد، خدا را تسبيح بخوانيد. تسبيح بخوانيد، پادشاه ما را تسبيح بخوانيد. 7 زيرا خدا پادشاه تمامي جهان است. به خردمندي تسبيح بخوانيد. 8 خدا بر امتها سلطنت ميكند. خدا بر تخت قدس خود نشسته است. 9 سروران قومها با قوم خداي ابراهيم جمع شدهاند زيرا كه سپرهاي جهان از آن خداست. او بسيار متعال ميباشد.
ترجمه تفسيری

پادشاه تمام جهان
    اي همه مردم جهان، دست بزنيد و شادي كنيد! خدا را با سرودهاي شاد پرستش كنيد! 2 زيرا خداوند متعال و پرهيبت است. او پادشاهي است با عظمت كه بر سراسر جهان فرمان ميراند. 3 او قومها را مغلوب ما ساخت، طايفهها را به زير پاي ما انداخت 4 و سرزميني براي سكونت ما برگزيد، سرزميني كه موجب افتخار قوم عزيز اوست.
5 خداوند در ميان غريو شادي و صداي شيپور، به تخت خود صعود نموده است! 6 در ستايش او سرود بخوانيد! پادشاه ما را با سرود پرستش كنيد! 7 خدا پادشاه تمام جهان است. او را با سرود ستايش كنيد! 8 خدا بر قومهاي جهان فرمان ميراند. او بر تخت مقدس خود نشسته است. 9 روساي ممالك جهان با ما متحد شدهاند تا با ما خداي ابراهيم را پرستش كنند، زيرا او قدرتمندتر از تمام جنگاوران و برتر از همه مردم جهان ميباشد.

راهنما

مزامير 47 و 48 سلطنت خدا
          خدا پادشاه است. صهيون شهر خداست. چنين خدايي تا ابدالا'باد خداي ماست. خدا بر تخت نشسته است. زمين شادي و وجد نمايد

خدا نزديك‌ شكسته‌دلان‌ است‌


مزمور داود وقتي‌ كه‌ منش‌ خود را به‌ حضور اَبِيمَلَك‌ تغيير داد و از حضور او بيرون‌ رانده‌ شده‌، برفت‌خداوند  را در هر وقت‌ متبارك‌ خواهم‌گفت‌. تسبيح‌ او دائماً بر زبان‌ من‌ خواهد بود.  2  جان‌ من‌ در  خداوند  فخر خواهد كرد. مسكينان‌ شنيده‌، شادي‌ خواهند نمود.  3   خداوند را با من‌ تكبير نماييد. نام‌ او را با يكديگر برافرازيم‌.  4  چون‌  خداوند  را طلبيدم‌، مرا مستجاب‌ فرمود و مرا از جميع‌ ترسهايم‌ خلاصي‌ بخشيد.  5  بسوي‌ او نظر كردند و منور گرديدند و رويهاي‌ ايشان‌ خجل‌ نشد.  6  اين‌ مسكين‌ فرياد كرد و  خداوند  او را شنيد و او را از تماميِ تنگيهايش‌ رهايي‌ بخشيد.  7  فرشتة‌  خداوند گرداگرد ترسندگان‌ او است‌؛ اردو زده‌، ايشان‌ را مي‌رهاند.
8  بچشيد و ببينيد كه‌  خداوند  نيكو است‌. خوشابحال‌ شخصي‌ كه‌ بدو توكّل‌ مي‌دارد.  9  اي‌ مقدّسانِ  خداوند  از او بترسيد زيرا كه‌ ترسندگان‌ او را هيچ‌ كمي‌ نيست‌.  10  شيربچگان‌ بي‌نوا شده‌، گرسنگي‌ مي‌كشند و امّا طالبان‌  خداوند  را به‌ هيچ‌ چيز نيكو كمي‌ نخواهد شد.  11  اي‌ اطفال‌ بياييد مرا بشنويد و ترس‌  خداوند  را به‌ شما خواهم‌ آموخت‌.  12  كيست‌ آن‌ شخصي‌ كه‌ آرزومند حيات‌ است‌ و طول‌ ايام‌ را دوست‌ مي‌دارد تا نيكويي‌ را ببيند؟  13  زبانت‌ را از بدي‌ نگاه‌ دار و لبهايت‌ را از سخنان‌ حيله‌آميز؛  14  از بدي‌ اجتناب‌ نما و نيكويي‌ بكن‌؛ صلح‌ را طلب‌ نما و در پي‌ آن‌ بكوش‌.
15  چشمان‌  خداوند  بسوي‌ صالحان‌ است‌ و گوشهاي‌ وي‌ بسوي‌ فرياد ايشان‌.  16  روي‌ خداوند  بسوي‌ بدكاران‌ است‌ تا ذكر ايشان‌ را از زمين‌ منقطع‌ سازد.  17  چون‌ (صالحان‌) فرياد برآوردند،  خداوند  ايشان‌ را شنيد و ايشان‌ را از همه‌ تنگيهاي‌ ايشان‌ رهايي‌ بخشيد.
18  خداوند  نزديك‌ شكسته‌دلان‌ است‌ و روح‌ كوفتگان‌ را نجات‌ خواهد داد.  19  زحمات‌ مرد صالح‌ بسيار است‌، امّا  خداوند  او را از همة‌ آنها خواهد رهانيد.  20  همه‌ استخوانهاي‌ ايشان‌ را نگاه‌ مي‌دارد، كه‌ يكي‌ از آنها شكسته‌ نخواهد شد. 21  شرير را شرارت‌ هلاك‌ خواهد كرد و از دشمنان‌ مرد صالح‌ مؤآخذه‌ خواهد شد. 22  خداوند  جان‌ بندگان‌ خود را فديه‌ خواهد داد و از آناني‌ كه‌ بر وي‌ توكّل‌ دارند مؤآخذه‌ نخواهد شد.
ترجمه تفسيری


در ستايش‌ نيكويي‌ خداوند
   در هر زماني‌ خداوند را ستايش‌ خواهم‌ كرد؛ شكر و سپاس‌ او پيوسته‌ بر زبانم‌ جاري‌ خواهد بود.  2  جان‌ من‌ به‌ وجود خداوند فخر مي‌كند؛ اشخاص‌ فروتن‌ و افتاده‌ اين‌ را خواهند شنيد و خوشحال‌ خواهند شد.  3  بياييد با من‌ عظمت‌ خداوند را اعلام‌ كنيد؛ بياييد با هم‌ نام‌ او را ستايش‌ كنيم‌!
4  خداوند را به‌ كمك‌ طلبيدم‌ و او مرا اجابت‌ فرمود و مرا از همه‌ ترسهايم‌ رها ساخت‌.  5  مظلومان‌ بسوي‌ او نظر كردند و خوشحال‌ شدند؛ آنها هرگزسرافكنده‌ نخواهند شد.  6  اين‌ حقير فرياد برآورد و خداوند صداي‌ او را شنيد و او را از همه‌ مشكلاتش‌ رهانيد.  7  فرشته‌ خداوند دور آناني‌ كه‌ از خداوند مي‌ترسند و او را گرامي‌ مي‌دارند حلقه‌ مي‌زند و ايشان‌ را از خطر مي‌رهاند.
8  بياييد امتحان‌ كنيد و ببينيد كه‌ خداوند نيكوست‌! خوشابحال‌ كساني‌ كه‌ به‌ او پناه‌ مي‌برند!  9  اي‌ همه‌ عزيزان‌ خداوند، او را گرامي‌ بداريد؛ زيرا كساني‌ كه‌ ترس‌ و احترام‌ او را در دل‌ دارند هرگز محتاج‌ و درمانده‌ نخواهند شد.  10  شيرها نيز گرسنگي‌ مي‌كشند، اما طالبان‌ خداوند از هيچ‌ نعمتي‌ بي‌بهره‌ نيستند.
11  اي‌ جوانان‌، بياييد تا به‌ شما درس‌ خداترسي‌ ياد بدهم‌. به‌ من‌ گوش‌ كنيد!  12  آيا مي‌خواهيد زندگي‌ خوب‌ و عمر طولاني‌ داشته‌ باشيد؟  13  پس‌، زبانتان‌ را از بدي‌ و دروغ‌ حفظ‌ كنيد.  14  بلي‌، از بدي‌ دوري‌ كنيد و نيكويي‌ و آرامش‌ را پيشه‌ خود سازيد.
15  خداوند از نيكوكاران‌ مراقبت‌ مي‌كند و به‌ فرياد ايشان‌ گوش‌ مي‌دهد.  16  اما او برضد بدكاران‌ است‌ و سرانجام‌، اثر آنها را از روي‌ زمين‌ محو خواهد ساخت‌.  17  نيكان‌ فرياد برآوردند و خداوند صداي‌ ايشان‌ را شنيد و آنها را از تمام‌ سختيهايشان‌ رهانيد. 18 خداوند نزديك‌ دل‌شكستگان‌ است‌؛ او آناني‌ را كه‌ اميد خود را از دست‌ داده‌اند، نجات‌ مي‌بخشد.
19  مشكلات‌ انسانِ خوب‌ زياد است‌، اما خداوند او را از همه‌ مشكلاتش‌ مي‌رهاند.  20  خداوند تمام‌ استخوانهاي‌ او را حفظ‌ مي‌كند و نمي‌گذارد حتي‌ يكي‌ از آنها شكسته‌ شود.  21  شرارت‌ آدم‌ شرور او را خواهد كشت‌؛ كساني‌ كه‌ از نيكان‌ نفرت‌ دارند، محكوم‌ و مجازات‌ خواهند شد.  22  خداوند جان‌ خدمتگزاران‌ خود را نجات‌ مي‌دهد؛ كساني‌ كه‌ به‌ او پناه‌ مي‌برند، محكوم‌ و مجازات‌ نخواهند شد.

راهنما


مزمور 34 . شكرگزاري‌ داود بجهت‌ رهايي‌
         داود در تمام‌ مشكلاتي‌ كه‌ رخ‌ مي‌داد مستقيماً در دعا به‌ حضور خداوند مي‌شتافت‌. و در همة‌ مواردي‌ كه‌ خداوند او را اجابت‌ مي‌كرد بي‌درنگ‌ خدا را حمد و ستايش‌ مي‌كرد. چنين‌ «زندگي‌ در خداوند» موهبت‌ باشكوهي‌ است‌ و خداوند را خشنود مي‌سازد. شخصي‌ گفته‌ «خدا را براي‌ نور آفتاب‌ شكر كنيد و او نور مهتاب‌ را به‌ شما عطا خواهد كرد. ايضاً خدا را براي‌ نور مهتاب‌ شكر كنيد و او نور آفتاب‌ را به‌ شما خواهد داد. خدا را براي‌ روشنايي‌ شكر كنيد و او بزودي‌ شما را به‌ جايي‌ خواهد برد كه‌ او خودش‌ نور آنجاست‌.»

دعا به‌ هنگام‌ پريشاني


براي‌ سالار مغنيان‌ برذوات‌ اوتار برثماني‌.مزمور داود   اي‌  خداوند ، مرا در غضب‌ خود توبيخ‌منما و مرا در خشم‌ خويش‌ تأديب‌ مكن‌! 2 اي‌  خداوند ، بر من‌ كرم‌ فرما زيرا كه‌ پژمرده‌ام‌! اي‌ خداوند ، مرا شفا ده‌ زيرا كه‌ استخوانهايم‌ مضطرب‌ است‌،  3  و جان‌ من‌ بشدت‌ پريشان‌ است‌. پس‌ تو اي‌  خداوند ، تا به‌ كي‌؟  4  اي‌ خداوند ، رجوع‌ كن‌ و جانم‌ را خلاصي‌ ده‌! به‌ رحمت‌ خويش‌ مرا نجات‌ بخش‌!  5  زيرا كه‌ در موت‌ ذكر تو نمي‌باشد! در هاويه‌ كيست‌ كه‌ تو را حمد گويد؟
6  از نالة‌ خـود وامانـده‌ام‌! تمامـي‌ شـب‌ تخت‌خواب‌ خـود را غرق‌ مي‌كنم‌، و بستـر خويش‌ را به‌ اشكها تـر مي‌سـازم‌!  7  چشـم‌ من‌ از غصه‌ كاهيـده‌ شـد و بسبـب‌ همـة‌ دشمنانـم‌ تـار گرديـد.
8  اي‌ همة‌ بدكاران‌ از من‌ دور شويد، زيرا خداوند  آواز گرية‌ مرا شنيده‌ است‌!  9  خداوند استغاثة‌ مرا شنيده‌ است‌.  خداوند  دعاي‌ مرا اجابت‌ خواهد نمود.  10  همة‌ دشمنانم‌ به‌ شدت‌ خجل‌ و پريشان‌ خواهند شد. روبرگردانيده‌، ناگهان‌ خجل‌ خواهند گرديد.
ترجمه تفسيری


دعاي‌ انسان‌ دردمند
   اي‌ خداوند، مرا در شدت‌ خشم‌ خود توبيخ‌ و تنبيه‌ نكن‌.  2  اي‌ خداوند، به‌ من‌ رحم‌ كن‌ زيرا پژمرده‌ شده‌ام‌. خداوندا، مرا شفا ده‌، زيرا دردْ وجودم‌ را فرا گرفته‌  3  و بسيار پريشانم‌. تا به‌ كي‌ اي‌ خداوند، تا به‌ كي‌؟
4  اي‌ خداوند، بيا و مرا برهان‌؛ به‌ رحمت‌ خود، مرا نجات‌ ده‌؛  5  زيرا اگر بميرم‌ نخواهم‌ توانست‌ تو را به‌ ياد آورم‌ و ستايشت‌ كنم‌.
6  از ناليدن‌ خسته‌ شده‌ام‌. هرشب‌ بسترم‌ را غرق‌ اشك‌ مي‌سازم‌.  7  از آزار دشمنانم‌ آنقدر گريه‌ كرده‌ام‌ كه‌ چشمانم‌ تار شده‌اند.
8  اي‌ همه‌ بدكاران‌، از من‌ دور شويد؛ زيرا خداوند صداي‌ گريه‌ مرا شنيده‌ است‌.  9  او به‌ فرياد من‌ خواهد رسيد و دعايم‌ را اجابت‌ خواهد كرد.  10  آنگاه‌ همه‌ دشمنانم‌ ناگهان‌ عاجز و درمانده‌ شده‌، با سرافكندگي‌ دور خواهند شد.

راهنما


مزمور 6 . فرياد شكسته‌ دلان‌
         اولين‌ مزمور از سري‌ مزامير انابتي‌ داود بشمار مي‌رود (رجوع‌ كنيد به‌ مزمور 32). در اين‌ مزمور او را در حالت‌ بيماري‌، غم‌ و اندوه‌ سخت‌، در حالت‌ گريه‌، ذلّت‌ و پريشاني‌، شرم‌ و سرزنش‌ از جانب‌ دشمنان‌ مي‌بينيم‌، كه‌ احتمالاً او را بخاطر گناهش‌ با بتشبع‌ ملامت‌ مي‌كردند.

خدا آسمانها و زمين را آفريد.

آفرينش
      در ابتدا، خدا آسمانها و زمين را آفريد. 2 وزمين تهي و باير بود و تاريكي بر روي لجه و روح خدا سطح آبها را فرو گرفت.
3 و خدا گفت: «روشنايي بشود" و روشنايي شد. 4 و خدا روشنايي را ديد كه نيكوست و خدا روشنايي را از تاريكي جدا ساخت. 5 و خدا روشنايي را روز ناميد و تاريكي را شب ناميد. و شام بود و صبح بود، روزي اول.
6 و خدا گفت: «فلكي باشد در ميان آبها و آبها را از آبها جدا كند" 7 و خدا فلك را بساخت و آبهاي زير فلك را از آبهاي بالاي فلك جدا كرد. و چنين شد. 8 و خدا فلك را آسمان ناميد. و شام بود و صبح بود، روزي دوم.
9 و خدا گفت: «آبهاي زير آسمان در يكجا جمع شود و خشكي ظاهر گردد" و چنين شد. 10 و خدا خشكي را زمين ناميد و اجتماع آبها را دريا ناميد. و خدا ديد كه نيكوست. 11 و خدا گفت: «زمين نباتات بروياند، علفي كه تخم بياورد و درخت ميوهاي كه موافق جنس خود ميوه آورد كه تخمش در آن باشد، بر روي زمين" و چنين شد. 12 و زمين نباتات را رويانيد، علفي كه موافق جنس خود تخم آورد و درخت ميوهداري كه تخمش در آن، موافق جنس خود باشد. و خدا ديد كه نيكوست. 13 و شام بود و صبح بود، روزي سوم.
14 و خدا گفت: «نيرها در فلك آسمان باشند تا روز را از شب جدا كنند و براي آيات و زمانها و روزها و سالها باشند. 15 و نيرها در فلك آسمان باشند تا بر زمين روشنايي دهند. "و چنين شد. 16 و خدا دو نير بزرگ ساخت، نير اعظم را براي سلطنت روز و نير اصغر را براي سلطنت شب، و ستارگان را. 17 و خدا آنها را در فلك آسمان گذاشت تا بر زمين روشنايي دهند، 18 و تا سلطنت نمايند بر روز و بر شب، و روشنايي را از تاريكي جدا كنند. و خدا ديد كه نيكوست. 19 و شام بود و صبح بود، روزي چهارم.
20 و خدا گفت: «آبها به انبوه جانوران پر شود و پرندگان بالاي زمين بر روي فلك آسمان پرواز كنند" 21 پس خدا نهنگان بزرگ آفريد و همة جانداران خزنده را، كه آبها از آنها موافق اجناس آنها پر شد، و همة پرندگان بالدار را به اجناس آنها. و خدا ديد كه نيكوست. 22 و خدا آنها را بركت داده، گفت: «بارور و كثير شويد و آبهاي دريا را پر سازيد، و پرندگان در زمين كثير بشوند" 23 و شام بود و صبح بود، روزي پنجم.
24 و خدا گفت: «زمين، جانوران را موافق اجناس آنها بيرون آورد، بهايم و حشرات و حيوانات زمين به اجناس آنها" و چنين شد. 25 پس خدا حيوانات زمين را به اجناس آنها بساخت و بهايم را به اجناس آنها و همة حشرات زمين را به اجناس آنها. و خدا ديد كه نيكوست.
26 و خدا گفت: «آدم را بصورت ما و موافق شبيه ما بسازيم تا بر ماهيان دريا و پرندگان آسمان و بهايم و بر تمامي زمين و همة حشراتي كه بر زمين ميخزند، حكومت نمايد"
27 پس خدا آدم را بصورت خود آفريد. او را بصورت خدا آفريد. ايشان را نر و ماده آفريد. 28 و خدا ايشان را بركت داد و خدا بديشان گفت: «بارور و كثير شويد و زمين را پر سازيد و در آن تسلط نماييد، و بر ماهيان دريا و پرندگان آسمان و همة حيواناتي كه بر زمين ميخزند، حكومت كنيد" 29 و خدا گفت: «همانا همة علفهاي تخمداري كه بر روي تمام زمين است و همة درختهايي كه در آنها ميوة درخت تخمدار است، به شما دادم تا براي شما خوراك باشد. 30 و به همة حيوانات زمين و به همة پرندگان آسمان و به همة حشرات زمين كه در آنها حيات است، هر علف سبز را براي خوراك دادم. "و چنين شد. 31 و خدا هر چه ساخته بود، ديد و همانا بسيار نيكو بود. و شام بود و صبح بود، روز ششم.
ترجمه تفسیری
در آغاز، هنگامي كه خدا آسمانها و زمين را آفريد، 2 زمين، خالي و بي شكل بود، و روح خدا روي تودههاي تاريك بخار حركت ميكرد. 3 خدا فرمود: «روشنايي بشود" و روشنايي شد. 4 خدا روشنايي را پسنديد و آن را از تاريكي جدا ساخت. 5 او روشنايي را «روز» و تاريكي را «شب» ناميد. شب گذشت و صبح شد. اين، روز اول بود.
6 سپس خدا فرمود: «تودههاي بخار از هم جدا شوند تا آسمان در بالا و اقيانوسها در پايين تشكيل گردند" 7 و 8 خدا تودههاي بخار را از آبهاي پايين جدا كرد و آسمان را به وجود آورد. شب گذشت و صبح شد. اين، روز دوم بود.
9 و 10 پس از آن خدا فرمود: «آبهاي زير آسمان در يكجا جمع شوند تا خشكي پديد آيد" و چنين شد. خدا خشكي را «زمين» و اجتماع آبها را «دريا» ناميد و خدا اين را پسنديد. 11 و 12 سپس خدا فرمود: «انواع نباتات و گياهان دانهدار و درختان ميوه دار در زمين برويند و هر يك، نوع خود را توليد كنند" همينطور شد و خدا خشنود گرديد. 13 شب گذشت و صبح شد. اين، روز سوم بود.
14 و 15 سپس خدا فرمود: «در آسمان اجسام درخشاني باشند تا زمين را روشن كنند و روز را از شب جدا نمايند و روزها، فصلها و سالها را پديد آورند" و چنين شد. 16 پس خدا دو روشنايي بزرگ ساخت تا بر زمين بتابند: روشنايي بزرگتر براي حكومت بر روز و روشنايي كوچكتر براي حكومت بر شب. او همچنين ستارگان را ساخت. 17 خدا آنها را در آسمان قرار داد تا زمين را روشن سازند، 18 بر روز و شب حكومت كنند، و روشنايي و تاريكي را از هم جدا نمايند. و خدا خشنود شد. 19 شب گذشت و صبح شد. اين، روز چهارم بود.
20 سپس خدا فرمود: «آبها از موجودات زنده پر شوند و پرندگان بر فراز آسمان به پرواز درآيند" 21 و 22 پس خدا حيوانات بزرگ دريايي و انواع جانوران آبزي و انواع پرندگان را آفريد. خدا از اين نيز خشنود شد و آنها را بركت داده، فرمود: «موجودات دريايي بارور و زياد شوند و آبها را پرسازند و پرندگان نيز روي زمين زياد شوند" 23 شب گذشت و صبح شد. اين، روز پنجم بود.
24 سپس خدا فرمود: «زمين، انواع جانوران و حيوانات اهلي و وحشي و خزندگان را به وجود آورد" و چنين شد. 25 خدا انواع حيوانات اهلي و وحشي و تمام خزندگان را به وجود آورد، و از كار خود خشنود گرديد.
26 سرانجام خدا فرمود: «انسان را شبيه خود بسازيم، تا بر حيوانات زمين و ماهيان دريا و پرندگان آسمان فرمانروايي كند" 27 پس خدا انسان را شبيه خود آفريد. او انسان را زن و مرد خلق كرد 28 و ايشان را بركت داده، فرمود: «بارور و زياد شويد، زمين را پر سازيد، بر آن تسلط يابيد، و بر ماهيان دريا و پرندگان آسمان و همه حيوانات فرمانروايي كنيد. 29 تمام گياهان دانهدار و ميوههاي درختان را براي خوراك به شما دادم، 30 و همه علفهاي سبز را به حيوانات و پرندگان و خزندگان بخشيدم. "
31 آنگاه خدا به آنچه آفريده بود نظر كرد و كار آفرينش را از هر لحاظ عالي ديد. شب گذشت و صبح شد. اين، روز ششم بود.

کتاب مقدس دربارة نظم مالی چه می گوید؟


جواب: کتاب مقدس چیزهای زیادی دربارة نظم مالی می گوید. درمورد قرض کردن، کتاب مقدس بطور کلی نصیحت به قرض نکردن می کند. امثال سلیمان 6: 1-5، 20: 16، 22: 7 و 26-27 ("توانگر بر فقیر تسلط دارد و مدیون غلام طلبکار می باشد ... از جملة آنانیکه دست می دهند مباش و نه از آنانیکه برای قرضها ضامن می شوند، اگر چیزی نداری که ادا نمایی پس چرا بستر ترا از زیرت بردارد "). بارها و بارها، کتاب مقدس در مورد طمع به جمع کردن مال هشدار می دهد و ما را تشویق به این می کند که بدنبال ثروت روحانی باشیم. امثال سلیمان "28: 20 می گوید:" مرد امین برکت بسیار خواهد یافت، اما آنکه در پی دولت می شتابد بیسزا نخواهد ماند "امثال سلیمان 10: 15، 11: 4، 18: 11، 23: 5 را هم بخوانید.

امثال سلیمان 6: 6-11 مشوق حکمتی است که نسبت به تنبلی یعنی چیزی که بدون شک مشکلات مالی را بدنبال دارد، هوشیار است. به ما گفته شده است به مورچه ها نگاه کنیم که کار کرده آذوقه جمع می کنند. این قسمت از کلام ما را در مورد خواب بودن هم هشدار می دهد که نباید خواب باشیم و باید خود را مشغول کارهای با فایده کنیم. یک "شخص کند" تنبل است، و یک فرد تنبل ترجیح می دهد بجای کار استراحت کند و سرانجام چنین شخصی واضح است - فقر و احتیاج. طرف متقابل آن کسی است که دائما در فکر کار کردن و بدست آوردن پول می باشد. بر اساس جامعه 5: 10 چنین کسی هیچوقت از ثروتش ارضاء نمی شود و همیشه باید بدنبال بیشتر پول باشد. اول تیموتاووس 6: 6-11 در مورد تلة ای بنام شهوت مال هشدار می دهد.

کتاب مقدس بجای پول روی پول گذاشتن برای خود، تعلیم می دهد که دهنده باشیم، نه گیرنده. "اما خلاصه این است هر که با بخیلی کارد با بخیلی هم درو کند و هر که با برکت کارد با برکت نیز درو کند. اما هر کس بطوریکه در دل خود اراده نموده است بکند نه بحزن و اضطرار زیرا خدا بخشندة خوش را دوست می دارد "(2 قرنتیان 9: 6-7). بعلاوه ما تشویق به این شده ایم که ناظران امینی برای مالی که خدا به ما داده است باشیم. در لوقا 16: 1-13، عیسی مثل آن ناظر نادرست را برای ما تعریف کرد تا ما را دربارة بی توجهی امانت در مال هشدار دهد. درس اخلاقی این مثل این است که "هر گاه در مال بی انصافی امین نبودید کیست که مال حقیقی را بشما بسپارد" (آیة 11). بعلاوه ما مسئول برآورده کردن نیاز خانواده مان هستیم، چنانکه 1 تیموتاووس 5: 8 به ما یادآوری می کند: "اگر کسی برای خویشان و علی الخصوص اهل خانة خود تدبیر نکند منکر ایمان و پست تر از بی ایمانست".

خلاصه، کتاب مقدس دربارة نظم مالی چه می گوید؟ جواب می تواند در یک کلمه خلاصه شود - حکمت. ما باید با پولمان حکیمانه رفتار کنیم. ما باید پس انداز داشته باشیم ولی نه اینکه برای انبار کردن آن حریص باشیم. ما باید خرج کنیم، اما با حساب و کنترل شده. ما باید مقداری را که خدا تعیین کرده با خوشحالی و با از خود گذشتگی به او بر گردانیم. ما باید از پولمان برای کمک به دیگران استفاده کنیم، اما با تشخیص و هدایت روح خدا. ثروتمند بودن اشتباه نیست، اما عشق به پول اشتباه است. فقیر بودن اشتباه نیست، اما تلف کردن پول روی چیزهای بی اهمیت اشتباه است. پیغام ثابت کتاب مقدس این است که باید با حکمت نظارت بر اموالمان را در کنترل داشته باشیم.

۱۳۹۳ آبان ۶, سه‌شنبه

صدای نجات و آزادی

عزیزان ایماندار لطفا حقیقت وجودی خودمان که از کلام خداست را به اشتراک بگزاریم تا صدای نجات و آزادیمان به گوش همگان برسد....

از انبیاء دروغین بر حذر باشید که در لباس میش به نزد شما می آیند ولی در باطن گرگان درنده اند.
آنان را از اعمالشان خواهید شناخت، آیا می توان از بوته خار انگور و از خاربن انجیر چید؟
همینطور درخت خوب میوه نیکو ببار می آورد ودرخت فاسد میوه بد.
درخت نیکو نمیتواند میوه بد ببار آورد و نه درخت فاسد میوه نیکو.
درختی که میوه خوب ببار نیاورد آن را می برند و در آتش می اندازند.
بنابراین شما آنها را از میوه هایشان خواهید شناخت.
متی 7..15.............20
Beware of false prophets, which come to you in sheep's clothing, but inwardly they are ravening wolves.
Ye shall know them by their fruits. Do men gather grapes of thorns, or figs of thistles?
Even so every good tree bringeth forth good fruit; but a corrupt tree bringeth forth evil fruit.
A good tree cannot bring forth evil fruit, neither can a corrupt tree bring forth good fruit.
Every tree that bringeth not forth good fruit is hewn down, and cast into the fire.
Wherefore by their fruits ye shall know them
Matthew 7.15..............20
ئاگاداری پێغه‌مبه‌رانی درۆزن بن كه‌ له‌ پێستی مه‌ڕدا بۆ لاتان دێن، به‌ڵام له‌ناوه‌وه‌ گورگی دڕنده‌ن.
به‌ به‌رهه‌میان ده‌یانناسن. ئایا ترێ له‌ دڕك ده‌ڕنن یان هه‌نجیر له‌ چقڵ؟
به‌م شێوه‌یه‌ هه‌ر دارێكی باش به‌رهه‌می باش ده‌دات، داری خراپیش به‌رهه‌می خراپ.
داری چاك ناتوانێت به‌رهه‌می خراپ بدات و داری خراپیش ناتوانێت به‌رهه‌می باش بدات.
هه‌ر دارێك به‌رهه‌می باش نه‌دات ده‌بڕدرێته‌وه‌ و فڕێده‌درێته‌ ناو ئاگر.
كه‌واته‌ به‌ به‌رهه‌میان ده‌یانناسن.
مه‌تا 7..15................20
Men vokt eder for de falske profeter, som kommer til eder i fåreklær, men innvortes er glupende ulver!
Av deres frukter skal I kjenne dem; kan en vel sanke vindruer av tornebusker eller fiken av tistler?
Således bærer hvert godt tre gode frukter, men det dårlige tre bærer onde frukter.
Et godt tre kan ikke bære onde frukter, og et dårlig tre kan ikke bære gode frukter.
Hvert tre som ikke bærer god frukt, blir hugget ned og kastet på ilden.
Derfor skal I kjenne dem av deres frukter.
Matteus 7..15......20
«احْتَرِزُوا مِنَ الأَنْبِيَاءِ الْكَذَبَةِ الَّذِينَ يَأْتُونَكُمْ بِثِيَابِ الْحُمْلاَنِ وَلَكِنَّهُمْ مِنْ دَاخِلٍ ذِئَابٌ خَاطِفَةٌ!
مِنْ ثِمَارِهِمْ تَعْرِفُونَهُمْ. هَلْ يَجْتَنُونَ مِنَ الشَّوْكِ عِنَباً أَوْ مِنَ الْحَسَكِ تِيناً؟
هَكَذَا كُلُّ شَجَرَةٍ جَيِّدَةٍ تَصْنَعُ أَثْمَاراً جَيِّدَةً وَأَمَّا الشَّجَرَةُ الرَّدِيَّةُ فَتَصْنَعُ أَثْمَاراً رَدِيَّةً
لاَ تَقْدِرُ شَجَرَةٌ جَيِّدَةٌ أَنْ تَصْنَعَ أَثْمَاراً رَدِيَّةً وَلاَ شَجَرَةٌ رَدِيَّةٌ أَنْ تَصْنَعَ أَثْمَاراً جَيِّدَةً.
كُلُّ شَجَرَةٍ لاَ تَصْنَعُ ثَمَراً جَيِّداً تُقْطَعُ وَتُلْقَى فِي النَّارِ.
فَإِذاً مِنْ ثِمَارِهِمْ تَعْرِفُونَهُمْ.
متى 7..15.............20

متی 14:24

به این بشارت ملکوت در تمام عالم موعظه خواهد شد تا بر تمام امت ها شهادتی شود ، آنگاه انتها خواهد رسید. متی 14:24

اگر به زبانهای مردم وفرشتگان سخن گویم ولی محبت نداشته باشم فقط یک طبل میان تهی وسنج پر سرو صدا هستم ، اگر قادر به نبوت و درک کلیۀ اسرار الهی و تمام دانشها باشم و دارای ایمانی باشم که بتوانم کوه ها را از جایشان به جای دیگر منتقل کنم ولی محبت نداشته باشم هیچ هستم
اول قرنتیان 1:13

پیدایش 3:18

پیدایش 3:18
خار و خس نیز برایت خواهد رویانید و سبزه های صحرا را خواهی خورد .
در باغ زندگی ما گاه علفهای هرز میروید ، گلهای کوچک و زیبایی هم دارد ، دلمان میسوزد انها را ریشه کن کنیم ، دلمان میسوزد .
ولی علف هرز رشد میکند ابتدا گلهای باغچه را در هم می پیچد و بعد اگر فرصت دهی به سراغ درختان میوه می روند و شیره آنها را آنقدر می مکند تا خشک شوند و تا چشم به هم بزنی باغ به خارستان تبدیل شده است .
چه کسی آن تاج خار را بر سر عیسی مسیح گذاشت ؟ مهیا کننده آن شاگرد او بود .
امروز نیز شریر بسیار زیبا و با کلام خداوند و همچون ماری خوش خط و خال در میان ماست و سعی در جدایی فرزندان خداوند دارد .
ابتدا از خادمی ایرادی میگیرد و بعد کشیشان و خادمین راستین خداوند را میکوبد ، و آنقدر این کار را با ملایمت و زیرکی انجام میدهد که وقتی متوجه میشویم که خودمان با او همکاری کرده ایم برای گذاشتن تاج خار بر سر خداوند عیسی .
مثل مار هشیار و مثل کبوتر ساده باشید .
نگاره: ‏پیدایش 3:18
خار و خس نیز برایت خواهد رویانید و سبزه های صحرا را خواهی خورد .
در باغ زندگی ما گاه علفهای هرز میروید ، گلهای کوچک و زیبایی هم دارد ، دلمان میسوزد انها را ریشه کن کنیم ، دلمان میسوزد .
ولی علف هرز رشد میکند ابتدا گلهای باغچه را در هم می پیچد و بعد اگر فرصت دهی به سراغ درختان میوه می روند و شیره آنها را آنقدر می مکند تا خشک شوند و تا چشم به هم بزنی باغ به خارستان تبدیل شده است .
چه کسی آن تاج خار را بر سر عیسی مسیح گذاشت ؟ مهیا کننده آن شاگرد او بود .
امروز نیز شریر بسیار زیبا و با کلام خداوند و همچون ماری خوش خط و خال در میان ماست و سعی در جدایی فرزندان خداوند دارد .
ابتدا از خادمی ایرادی میگیرد و بعد کشیشان و خادمین راستین خداوند را میکوبد ، و آنقدر این کار را با ملایمت و زیرکی انجام میدهد که وقتی متوجه میشویم که خودمان با او همکاری کرده ایم برای گذاشتن تاج خار بر سر خداوند عیسی .
مثل مار هشیار و مثل کبوتر ساده باشید .‏

همسر قائن که بود؟ آیا قائن با خواهرش ازدواج کرده بود؟

جواب: کتاب مقدس مشخصا نمیگوید که همسر قائن چه کسی بود. شاید تنها جواب ممکن این باشد که قائن خواهرش یا برادر زاده و یا نوۀ برادرش را به همسری اختیار نمود. کتاب مقدس دقیقا مشخص نکرده که وقتی قائن برادرش هابیل را کشت چند ساله بود (پیدایش 4: 8). از آنجائی که هردو برزگر بودند، احتمالا کاملا بالغ بوده و خانواده داشتهاند. بطور قطع، آدم و حوا به هنگام مرگ فرزندان دیگری غیر از هابیل و قائن داشتهاند (پیدایش 5: 4). این حقیقت که قائن بعد از قتل برادرش از جان خود میترسید (پیدایش 4: 14) حاکی از این است که احتمالا فرزندان و شاید نوهها و یا نتیجههای آدم و حوا در آن زمان حاضر بودهاند. همسر قائن (پیدایش 4: 17) دختر و یا نوۀ دختری آدم و حوا بوده است.

از آنجایی که آدم و حوا اولین (و تنها) انسانهای روی زمین بودند، برای فرزندان آنها چارهای جز ازدواج خویشاوندی وجود نداشت. خداوند ازدواج خویشاوندی (خواهر و برادر) را زمانی منع کرده که جمعیت به حدی رسید که دیگر نیازی به این امر نبود (لاویان 18: 6 -18). دلیل بروز ناهنجاریهای ژنتیکی در ازدواجهای خویشاوندی این است که وقتی دو شخص خویشاوند (خواهر و برادر) با هم ازدواج میکنند، احتمال بروز نقصهای ژنتیکی بیشتر میشود چون والدین دارای نقصهای ژنتیکی یکسان هستند. وقتی در ازدواج نسبت فامیلی برقرار نباشد احتمال داشتن نقصهای ژنتیکی یکسان نزد والدین بسیار کم میشود. درطول قرون متمادی با تکثیر و بسط یافتن نقصهای ژنتیکی از نسلی به نسل بعد، کدهای ژنتیکی بطور فزایندهای آلوده شدهاند. اما آدم و حوا هیچ نقص ژنتیکی نداشتند. همین مسئله باعث شده بود که آنها و چند نسل بعد از آنها نیز بسیار سالم تر از ما (نسل کنونی) باشند. حتی اگر آدم و حوا و فرزندان آنان چند نقص اندک ژنتیکی نیزمیداشتند، باز هم ازدواج خویشاوندی در میان آنان از امنیت بیشتری برخوردار بود. شاید تصور اینکه همسر قائن خواهرش بوده است غریب و رقت بار باشد، اما از آنجائی که در ابتدا خداوند خلقت انسان را با یک مرد و یک زن آغاز نمود. نسل دوم هیچ انتخابی جز ازدواج خویشاوندی نداشت.

زندگی چه مفهومی دارد؟


جواب: زندگی معنی چیست؟ چگونه می توان زندگی هدفمندی پیدا کرد که در آن احساس رضایت داشت؟ آیا امکان دارد قادر باشم عملی انجام دهم که اهمیت و ارزشی جاودانی داشته باشد؟ اینها سؤالاتی است که اکثر مردم دائم از خود می پرسند. آنان وقتی به زندگی گذشتۀ خود می نگرند متحیر از آنند که علی رغم همۀ توفیقاتی که داشته اند چرا بسیاری روابط در زندگیشان مختل شده اند. از یکی از موفقترین و مشهورترین بازیکنان بیس بال پرسید شد: "اگر تصور کنید که امروز اولین روزی است که بازی حرفه ای خود را آغاز می کنید، آرزو دارید چه نصیحتی بشنوید؟" او در جواب گفت: "ای کاش کسی به من می گفت وقتی به اوج موفقیت برسم، در آنجا چیزی نیست که به آن رسیده باشم." در زندگی زمینی و کوتاه خود تنها پس از رسیدن به هدف است که در می یابیم سال ها عمر با ارزش خود را جهت رسیدن به هدفی پوچ تلف کرده ایم!

در اجتماع بشردوستانۀ امروزی، مردم اهداف بیشماری را دنبال می کنند. آنها به غلط تصور می کنند که با رسیدن به اهداف خویش به مفهوم واقعی زندگی دست خواهند یافت. اهدافی از قبیل: موفقیت در شغل، ثروت، داشتن روابط صحیح، امیال جنسی، تفریح​​، انجام اعمال نیکو نسبت به سایر مردم، و غیره. مردم شهادت داده اند که حتی زمانی که به اهداف خود، یعنی ثروت، روابط، و لذت رسیدند، درون خود احساس تهی بودن داشته اند که گویا چیزی قادر نبوده آن را پر کند.

در کتابمقدس نویسندۀ کتاب جامعه این احساس خلاء را اینچنین بیان می کند: ". اباطیل، همه چیز باطل اباطیل است" نویسندۀ جامعه دارای ثروت بی حد و حصری بود. حکمت او والاتر از همۀ افراد عصر خویش و حتی عصر ما بود. باغات، قصرها و املاک او مورد حصادت سایر پادشاهان بود. زنان بیشمار داشت، بهترین غذاها و مشروبات در دسترس او بود، و هر گونه تفریح ​​قابل دسترس آن زمان برای او فراهم بود. او اقرار می کند که هر چه دلش هوس کرد در این زندگی زمینی بدست آورد. ولی در نهایت می گوید: "زندگی زیر آفتاب (که فقط اشاره به زندگی جسمانی ما بر زمین می کند یعنی آنچه می بینیم و حس می کنیم)" باطل و نامفهوم است "چرا اینچنین خلاء در زندگی انسان وجود دارد چونکه خدا ما را برای هدفی والاتر از آنچه اینجا بدست می آوریم آفریده است سلیمان در مورد خدا می گوید: ".... او ابدیت را در دلهای ایشان نهاده ....." در عمق وجود خویش ما نیز به خوبی می دانیم که این دنیا، زندگی جسمانی ما در آن، و یا رسیدن به اهداف انسانی نمی تواند همه چیز باشد. چیزی ماورای این زندگی خاکی وجود دارد.

در کتاب پیرایش، اولین کتاب کتابمقدس، می بینیم که خدا انسان را به شباهت خود آفرید (پیدایش 26: 1). این بدان معنی است که بیش از آنکه شبیه شکل های دیگر حیات باشیم در شباهت خدا هستیم. قبل از آنکه انسان در گناه سقوط کند و زمین ملعون گردد کتاب پیدایش وضعیت انسان را اینگونه شرح می دهد: 1- خدا انسان را بصورت یک موجود اجتماعی آفرید (پیدایش 18: 2-25)، 2- خدا انسان را به کار گماشت (پیدایش 15: 2)، 3- خدا با انسان مشارکت و مصاحبت داشت (پیدایش 8: 3)، 4- و خدا انسان را بر زمین حاکم ساخت (پیدایش 26: 1). آیا نکتۀ مهمی در این مطالب یافت می شود؟ خدا همۀ اینها را به ما آدمیان عطا کرد تا به کمال و رضایت خاطر در زندگی دست یابیم. اما همۀ این موارد (بطور اخص مشارکت خدا با انسان) شدیدا تحت تأثیر سقوط آدم در گناه و در نتیجه، ملعون شدن زمین قرار گرفت. (پیدایش 3)

مطابق کتاب مکاشفه، آخرین کتاب کتابمقدس، پس از رخداد وقایع زمان آخر، خدا آسمان و زمین کنونی را خراب کرده، آسمان ها و زمین جدیدی در بعدی ابدی خواهد آفرید. در آن زمان او مشارکت مطلق و کامل خود را با انسان های نجات یافته احیا خواهد کرد. دیگران را داوری کرده به دریاچۀ آتش خواهد افکند. (مکاشفه 11: 20-15) لعنت گناه برداشته خواهد شد و آنجا دیگر نه گناه، نه غم، نه بیماری، نه درد، و نه مرگ خواهد بود (مکاشفه 04:21). ایمانداران وارث همه چیز خواهند بود، خدا در میان ایشان ساکن خواهد بود، و آنان پسران خدا خوانده خواهند شد (مکاشفه 07:21). حال می توان نقشۀ نجات را دید: خدا ما را آفرید تا با او مشارکت و مصاحبت داشته باشیم، انسان گناه کرد و این رابطه شکسته شد، و خدا مشارکتی احیا شده را در ابدیت برای نجات یافتگان تدارک دیده است. در زندگی زمینی خود، حتی اگر به همۀ اهداف خویش برسیم، به محض مردن برای تمام ابدیت از خدا جدا خواهیم شد. اگر این زندگی زمینی ما را به جدائی ابدی از خدا برساند، پس حقیقتا همه چیز باطل اباطیل است. اما خدا راهی مهیا نمود تا نه تنها به برکت ابدی برسیم (لوقا 43:23)، بلکه زندگی زمینی ما نیز با مفهوم و کاملا رضایت بخش باشد. چگونه می توان به برکت ابدی و زندگی بامفهوم زمینی نائل گردید؟

در عیسی مسیح مفهوم زندگی احیا شده است

چنانکه در بالا اشاره شد، زندگی واقعی چه بر روی زمین و چه در ابدیت بستگی به احیا شدن آن رابطه ای دارد که در اثر گناه آدم گسسته شد. در حال حاضر این رابطه فقط توسط پسر خدا، عیسی مسیح، احیا گشته و قابل دسترسی است (اعمال 12: 4؛ یوحنا 06:14؛ یوحنا 12: 1). حیات ابدی زمانی دریافت می شود که شخص از گناهان خود توبه کرده (یعنی دیگر نمی خواهد به گناهانش ادامه دهد و مشتاق آن است که مسیح زنده او را عوض کرده، از او شخص جدیدی بسازد)، و زندگی جدیدی را بر مبنای اعتماد به مسیح شروع می کند. (برای مطالعۀ بیشتر در این زمینه به نقشۀ نجات چیست؟ مراجعه کنید.)

باید به خاطر داشت که اگر چه شناختن عیسی مسیح به عنوان نجات دهنده حقیقت ارزنده ای است، ولی مفهوم واقعی زندگی فراتر از آن است. مفهوم واقعی زندگی را زمانی تجربه خواهید کرد که مانند یک شاگرد او را پیروی کنید، از او تعلیم یابید، به خواندن کلامش (کتابمقدس) بپردازید، در دعا با او مصاحبت داشته باشید، و در اطاعت از احکامش در او سلوک نمائید. اگر شما به مسیح ایمان ندارید (و یا اینکه تازگی ایمان آورده اید) شاید این مطالب برای شما جالب و یا ارضاء کننده بنظر نیایند ولی لطفا به مطالعۀ این بخش ادامه دهید تا ببینید مسیح چه ادعاهائی نمود.

"بیائید نزد من ای تمام زحمتکشان و گرانباران، و من شما را آرامی خواهم بخشید. یوغ مرا بر خود گیرید و از من تعلیم یابید زیرا که حلیم و افتاده دل می باشم و در نفوس خود آرامی خواهید یافت زیرا یوغ من خفیف است و بار من سبک. "(متی 28: 11-30) "... من آمدم تا ایشان حیات یابند و آن را زیادتر حاصل کنند." (یوحنا 10:10) "... اگر کسی خواهد متابعت من کند، باید حود را انکار کرده و صلیب خود را برداشته از عقب من آید. زیرا هر کس بخواهد جان خود را برهاند آن را هلاک سازد. اما هر که جان خود را به خاطر من هلاک کند آن را دریابد. "(متی 24: 16-25) "در خداوند تمتع ببر و او مسئلت دل تو را به تو خواهد داد." (مزمور 4:37)

این آیات به ما نشان می دهند که ما حق انتخاب داریم. ما می توانیم با پیروی از خواسته های خود زندگی خود را به پیش ببریم که در این صورت زندگی تهی و نامفهومی را تجربه خواهیم کرد، و یا اینکه با تمامی دل، خدا و ارادۀ او را بطلبیم که در آن صورت زندگی بامفهوم و پرباری را تجربه خواهیم کرد که از آن راضی خواهیم بود. این آن چیزی است که خدای آفرینندۀ ما، با محبت و بهترین آرزوهای خویش برای خیریت ما تدارک دیده است (یعنی یک زندگی پرمعنا و اقناء شده. و نه صرفا یک زندگی آسان و بی دردسر)​​.

در خاتمه مایل هستم مثالی را که از یک شبان شنیده ام با شما در میان بگذارم. شخصی را در نظر بگیرید که هواخواه ورزش خاصی است و در پی آن است که مسابقۀ گروه مورد علاقۀ خود را حضورا و بطور زنده ببیند. او می تواند با صرف پول کمی دورترین صندلی ورزشگاه را اشغال کند و یا اینکه با پرداخت مبلغی گزاف در اولین ردیف جای گیرد و همه چیز را از نزدیک مشاهده کند. زندگی مسیحی نیز اینگونه است. اگر می خواهید کارهای دست خدا را مشاهده کنید، نمی توانید فقط روز یکشنبه مسیحی باشید. این افراد برای مشاهدۀ اعمال خدا قیمتی پرداخت نمی کنند. اما آنانی که، چون یک شاگرد وقف شده به مسیح، از پیروی امیال نفسانی خود توبه کرده اند تا اهداف مقدس الهی را دنبال کنند، حاضر شده اند تا قیمت گزافی (تسلیم کامل به مسیح و به ارادۀ او) را بپردازند. اینها اعمال اعجازانگیز خدا را در زندگی خود خواهند دید. در نهایت آنها می توانند با خودشان، با هم نوعشان، و با خدای آفرینندۀ خود بدون هیچ پشیمانی روبرو شوند. آیا شما این قیمت را پرداخت کرده اید؟ آیا مایلید این قیمت را بپردازید؟ اگر اینچنین است، مطمئن باشید که به زندگی بامعنا و سرشار رسیده اید.

دید مسیحی درمورد پیشگو چیست؟

جواب: کتاب مقدس شدیدا احضار ارواح، فالگیری و پیشگویی را منع می کند (لاویان 20: 27، تثنیه 18: 10-13). فالگیری، ستاره شناسی، پیشگویی، و کف بینی همه در این محدوده حساب می شوند. امکان وجود این کارها نشان می دهد که خدایان، فرشتگان و روحهای مرده گان قادرند با ما صحبت کرده، ما را نصیحت و راهنمایی کنند. این "خدایان" و "ارواح" فرشتگان شریر هستند (2 قرنتیان 11: 14-15). کتاب مقدس به ما دلیلی نمی دهد که روحهای عزیزان ما که مرده اند می توانند با ما تماس بگیرند. اگر آنها ایماندار بودند، در بهشت ​​هستند و از این جای عجیب و عالی و از مشارکت با خدای محبت لذت می برند. و اگر بی ایمان نبودند، بخاطر رد کردن محبت خدا و سرکشی بر علیه او، در جهنم و در عذاب بی پایان هستند.

پس اگر عزیزان ما نمی توانند با ما تماس بگیرند، کسانی که احضار ارواح و پیشگویی می کنند این اطلاعات دقیق را از کجا می آورند؟ خیلی از مواقع این پیشگوها شارلاتان هستند. ثابت شده است که پیشگوها می توانند اطلاعات زیادی را از راههای معمولی بدست آورند. گاهی با استفاده از شماره تلفنی که روی تلفنشان نشان می دهد و یا از طریق جستجو در اینترنت، یک پیشگو می تواند اسم، آدرس، تاریخ تولد، تاریخ ازدواج، و اعضای خانوادة شخص را پیدا کند. بهر حال این غیر قابل انکار است که پیشگوها گاهی چیزهایی را می دانند که دانستن آنها برای آنها ممکن نیست. آنها این اطلاعات را از کجا می گیرند؟ جواب این است که از شیطان و فرشتگان شریر این اطلاعات را بدست می آورند. "جای تعجب نیست که وقتی شیطان بعنوان فرشتة نور خود را ظاهر می کند، خادمان او هم خود را بشکل خادمان عدالت ظاهر کنند. عاقبت آنها نتیجة اعمالشان است." (2 قرنتیان 11: 14-15). اعمال رسولان 16: 16-18 در مورد یک پیشگو صحبت می کند که می توانست آینده را پیشگویی کند تا اینکه پولس رسول او را نهیب داد و روح بد از او خارج شد.

شیطان وانمود می کند که مهربان و کمک کننده است. او خود را خوب نشان می دهد. شیطان و فرشتگان شریر به پیشگویان اطلاعاتی در مورد شخص می دهند تا آن شخص را با روحهای شریر در تماس قرار بدهند، چیزی که خدا آنرا منع کرده است. این در وحلة اول بنظر خیلی بی ضرر می آید، اما با اینکار شخص خیلی زود خود را معتاد به پیشگوها می بیند و به شیطان اجازة کنترل زندگیش را داده و زندگی خود را نابود می کند. پطرس هشدار داد که "هوشیار و بیدار باشید زیرا که دشمن شما ابلیس مانند شیر غران گردش می کند و کسیرا می طلبد تا ببلعد" (1 پطرس 5: 8). در بعضی موارد، پیشگوها خودشان هم فریب خورده هستند و نمی دانند که از کجا این اطلاعات را دریافت می کنند. بهر صورت و با هر منشایی، هیچ چیزی که مربوط به احضار ارواح، جادوگری، و یا پیشگویی با ستاره شناسی و غیره باشد، راه خدایی نیست. خدا از ما می خواهد که چگونه ارادة او را در زندگیمان تشخیص دهیم؟ نقشة خدا ساده است، اما در عین حال باقدرت و موثر می باشد. کلام خدا را مطالعه کنید (2 تیموتاووس 3: 16 -17) و برای حکمت دعا کنید (یعقوب 1: 5).