۱۳۹۳ شهریور ۱۵, شنبه

شرارت‌ انسان‌

شرارت‌ انسان‌

1و واقع شد که چون آدمیان شروع کردند به زیاد شدن بر روى زمین و دختران براى ایشان متولد گردیدند، 2 پسران خدا دختران آدمیان را دیدند که نیکومنظرند، و از هر کدام که خواستند، زنان براى خویشتن مى گرفتند.3و خداوند گفت:«روح من در انسان دائماً داورى نخواهد کرد، زیرا که او نیز بشر است. لیکن ایام وى صد و بیست سال خواهد بود.» 4 و در آن ایام مردان تنومند در زمین بودند. و بعد از هنگامى که پسران خدا به دختران آدمیان در آمدند و آنها براى ایشان اولاد زاییدند، ایشان جبارانى بودند که در زمان سَلَفْ، مردان نامور شدند. 5 و خداوند دید که شرارت انسان در زمین بسیار است، و هر تصور از خیالهاى دل وى دائمأ محض شرارت است. 6و خداوند پشیمان شد که انسان را بر زمین ساخته بود، و در دل خود محزون گشت. 7 و خداوند گفت:«انسان را که آفریده‌ام، از روى زمین محو سازم، انسان و بهایم و حشرات و پرندگان هوا را، چونکه متأسف شدم از ساختن ایشان.» 8 اما نوح در نظر خداوند التفات یافت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر